مبانی نظری ها و پیشینه تحقیق ها

مبانی نظری ها و پیشینه تحقیق ها, پیشینه تحقیق, پیشینه پژوهش, فصل دوم پایان نامه,پاورپوینت,پایان نامه

مبانی نظری ها و پیشینه تحقیق ها

مبانی نظری ها و پیشینه تحقیق ها, پیشینه تحقیق, پیشینه پژوهش, فصل دوم پایان نامه,پاورپوینت,پایان نامه

بررسی غزوات پیامبر اسلام

شکوه قدرت‏ روزى به پیامبر خبر رسید که یکى از کاروانهاى تجارى قریش از آن‏حدود عبور مى‏کند پیامبر به قصد حمله به کاروان و تصرف آن از شهربیرون آمد از طرفى خبر حرکت پیامبر به کاروانیان رسید و آنان نیز به‏طریقى این خبر را به مکّه رساندند و مکّیان را هشدار دادند که اموالشان‏در معرض خطر قرار گرفته است مکّیان هم که از دادن جان براى حفظ اموالشان دریغ نداشت
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 23
بررسی غزوات پیامبر اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

غزوات پیامبر اسلام

1- نبرد بدر

شکوه قدرت‏ روزى به پیامبر خبر رسید که یکى از کاروانهاى تجارى قریش از آن‏حدود عبور مى‏کند. پیامبر به قصد حمله به کاروان و تصرف آن از شهربیرون آمد. از طرفى خبر حرکت پیامبر به کاروانیان رسید و آنان نیز به‏طریقى این خبر را به مکّه رساندند و مکّیان را هشدار دادند که اموالشان‏در معرض خطر قرار گرفته است. مکّیان هم که از دادن جان براى حفظ اموالشان دریغ نداشتند چون این خبر را شنیدند، شتابان به سوى مدینه‏حرکت کردند.

ریاست این کاروان با ابوسفیان بود. وى از راه اصلى خارج شد و به‏بیراهه زد و از کناره‏هاى ساحل دریاى سرخ به دور از چشم پیامبر و یاران‏مسلحش به حرکت خود ادامه داد و بدین وسیله از حمله مسلمانان به‏کاروان رهایى یافت.

کفار قریش با آنکه از نجات کاروان تجارى خود آگاه شدند، همچنان‏به سوى مدینه حرکت مى‏کردند و به خود اجازه نمى‏دادند پیش از سرکوب‏مسلمانان وشکستن ابهّت آنان، به مکّه بازگردند. پیامبر به قصد تصرف کاروان قریش به سوى مکّه حرکت مى‏کردوقریش به قصد سرکوب مسلمانان به طرف مدینه مى‏آمد. درهمین حال‏این دو سپاه در سر چاهى موسوم به "بدر" با یکدیگر روبه‏رو شدند. پیامبر خود را براى جنگ به معناى واقعى، آماده نکرده بود، ولى قصدداشت بر اموال تجارى قریش دست یابد. امّا با این وجود، وى بازگشت‏به مدینه را شکست تلقى مى‏کرد؛ وبراى آنکه مبادا کفّار، با این کار طمع‏نابودى مسلمانان را درسر بپرورانند، به خود اجازه عقب‏نشینى‏وبازگشت نداد. این نخستین میدانى بود که مسلمانان در تاریخ جدید خود، در آن‏دست وپنجه نرم مى‏کردند. این جنگ در سال دوّم هجرى روى داد. شمار نیروى کفار از مرز 950 تن مى‏گذشت درحالى که تعداد مسلمانان‏تنها به 313 تن مى‏رسید. با همه این احوال، مسلمانان با پیروزى تمام‏این نبرد را به پایان رساندند وخسارتهاى فراوانى به دشمن وارد آوردندوبا عنایت خداوند آنها را تار و مار کردند.

تاکتیک جنگ در جزیرةالعرب بدین‏گونه بود که نخست دو نفر درمیدانى که هر دو گروه متخاصم نظاره‏گر آن بودند، به نبرد مى‏پرداختند.

زمانى که پهلوانان کشته مى‏شدند، یک فرد یا یک جبهه به جبهه دشمن‏هجوم مى‏برد واین‏کار تا آنجا دنبال مى‏شد که‏یکى‏از دو گروه تارومار شود. با این حال پیامبر در جنگ بدر شیوه جدیدى را به اجرا گذارد. وى مثلثهاى جنگى را ترتیب داد که در نوع خود بى‏نضیر بودند. آن‏حضرت دستور داد صفوف مسلمانان به شکل مثلثى بزرگ آرایش‏یابد به شرطى که پشت هر فرد به طرف داخل مثلث، یعنى به طرف دیگرافراد مثلث، وصورت او رو به خارج مثلث یعنى به طرف کفار باشد.

خداوند نیز با سپاهیانى از ملائکه، که آنان را براى یارى پیامبرفرستاده بود، آن‏حضرت را یارى داد. سپاه کفار پس از آن که پهلوانانشان به دست نیرومند حضرت على علیه السلام‏از پاى درآمدند، راه گریز در پیش گرفتند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. سرانجام این جنگ با هفتاد کشته از سپاه کفار، که اکثر آنان از سران‏ودلاوران بودند، و چهارده شهید از سپاه اسلام، هشت شهید از انصاروشش شهید از مهاجران، پایان یافت(11). توطئه نافرجام‏ این نبرد خونین، باب جنگهاى دیگر را به روى پیامبر که خود بادلیرى ونیرومندى و استقامت آنها را رهبرى مى‏کرد گشود. درحالى که‏این جنگ قریش را درپى انتقام و خونخواهى از کشته‏هایش‏برمى‏انگیخت، مسلمانان را به یارى خداوند مطمئن مى‏کرد و به آنان نیرومى‏بخشید، تا در برابر هر هجومى، از هر نوع که باشد، پایدارى‏واستقامت ورزند.

شکست قریش در این جنگ موجب شد، که آنان در اندیشه توطئه‏وحیله بر ضد پیامبر باشند. به همین منظور آنان یکى‏از پهلوانان ودلیران‏خود را به مدینه فرستادند تا پیامبر را بفریبد و او را بکشد. امّا خداوند،این نقشه را نقش بر آب کرد. وقتى وى نزد پیامبر آمد، وآن‏حضرت با اوبه گفتگو نشست، وى را از توطئه‏اى که در سر داشت مفصلاً آگاه ساخت. این پهلوان قریش "عمیر بن وهب" نام داشت، او اسلام آورد و به مکّه‏بازگشت و فعالانه به تبلیغ اسلام همّت گماشت و بدین‏گونه توطئه‏مکارانه قریش خنثى شد. غزوه سویق‏ قریش دسیسه بى‏فایده دیگرى را به اجرا گذاشت. گروهى از آنان که‏شمارشان به دویست نفر مى‏رسید، به فرماندهى ابوسفیان، شبانه بر مردم‏مدینه شبیخون زده دو تن از آنان را کشتند. چون سپاه اسلام به رهبرى پیامبر، آنها را تعقیب کردند کفار تاب‏ایستادگى نیافتند واز میدان گریختند وبراى آن که بتوانند با راحتى وسبکى‏بیشتر بگریزند قسمتى از وسایل خود را بر جاى نهادند و خود فرار کردند. این جنگ به "غزوه سویق" شهرت یافت.زیرا مسلمانان در این جنگ‏مقدار فراوانى از خوراک سویق که توشه کفار بود، به غنیمت گرفتند.

2- نبرد اُحُد

این بار نیز ابوسفیان فرماندهى قریش را برعهده و پرچم کفر را به‏دست گرفت. و پنج هزار مرد جنگى در زیر آن جمع کرد و به طرف مدینه‏در حرکت شد. وقتى سپاه ابوسفیان به کوه احد در چند کیلومترى مدینه‏رسید، پیامبر با لشکرى که شمار آن از ششصد تن بیشتر نمى‏شد، به‏رویارویى وى شتافت.پیامبر در این نبرد، نقشه خیره کننده‏اى کشید. وى از کوه اُحُد به عنوان تکیه‏گاهى براى سپاهش استفاده برد و برشکافهاى کوه که در پشت سرش قرار داشت، گروهى مسلح را به‏فرماندهى "عبداللَّه" گماشت و به آنان فرمود که چه مسلمانان پیروزشوند، و یا شکست بخورند، نباید موقعیت خود را رها کنند.آنگاه‏فرمان داد مسلمانان یکپارچه بر کفار یورش برند. کفار، که تا آن هنگام‏با هجوم یکپارچه برخورد نکرده بودند، پس از مدتى نبرد خونبار تارومار شدند، و مسلمانان بر غنایم فراوانى دست یافتند. کسانى که پشت‏سر سپاه در شکاف کوه به نگهبانى مشغول بودند، دیدند که همرزمانشان‏در جمع غنایم از آنان پیش افتاده‏اند. از این رو آنان نیز به قصد جمع‏غنیمت موقعیت حساس خود را رها کردند، و به جمع غنایم پرداختند. هر چقدر که "عبداللَّه" آنان را از این کار منع کرد، مؤثر نیفتاد. وقتى کفار به رهبرى خالد بن ولید وضع نگهبانان تنگه را چنین دیدند ازپشت سپاه مسلمانان، بر آنان حمله بردند و ما بقى یاران "عبداللَّه" را ازپاى درآوردند وپس از آن بر مسلمانان تاختند و به کافرانى که از صحنه‏نبرد گریخته بودند، بانگ بازگشت سردادند.

لشکر قریش، مسلمانان رادر محاصره خود گرفتند. شمار فراوانى از مسلمانان از عرصه نبردگریختند واین درحالى بود که مسلمانانى که از میدان فرار نکردند، مثل‏پیامبر وعلى‏علیه السلام وعده دیگر از مسلمانان فداکار، از این موقعیت‏بهره‏بردارى کردند.

سرانجام حضرت على‏علیه السلام ده تن از پرچمداران سپاه‏کفر را به هلاکت رساند، تا جایى که پرچم کفار بر زمین افتاد، و انها باخوارى، راه گریز در پیش گرفتند.

پس از این، مسلمانان غنایم زیادى به چنگ آوردند، اگرچه در این‏جنگ خسارتهاى جبران‏ناپذیرى نیز متوجه مسلمانان شد همچون‏شهادت حمزه بن عبدالمطلب پهلوان و دلیرمردى که پس از پیامبروعلى‏علیه السلام، سوّمین فرمانده سپاه اسلام به شمار مى‏رفت. پیامبر اسلام‏پس از شهادت حمزه وى را "سیّدالشهداء" نامید.

تعقیب دشمن‏ ابوسفیان باقیمانده سپاه خود را در محلى بین مکّه و مدینه جمع کرد.
پیامبر با آنکه خسارتهاى جنگى سنگینى را متحمل شده بود، و یارانش‏نیز دشواریهاى فراوانى را تحمل کرده بودند، به‏تعقیب ابوسفیان پرداخت.پیامبر به مکانى به نام "روحاء" رسید و چون به ابوسفیان دست‏یافت وى از هیبت آن‏حضرت دچار ترس و بیم شد و به مکّه گریخت. این حرکت پیامبر به انگیزه کسب قدرت و روحیه، آن هم پس ازشکست اُحُد، و نیز بازگرداندن موقعیت و ارج سپاه اسلام در دل کفار ازاهمیت فراوانى برخوردار بود. فرار پس از مدتى ابوسفیان هزار مرد جنگى گرد آورده همراه با آنان به‏سوى مدینه حرکت کرد. چون پیامبر این گزارش را دریافت کرد از مدینه‏خارج شد تا به "بدر" رسید. امّا کفار که از آمدن پیامبر اطلاع یافته بودند، گریختند. بعد از این‏نبرد، جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش به وقوع نپیوست مگر جنگ‏خندق که در آن قریش با عده‏اى دیگر از غیر قریش برضد اسلام باهم‏متّحد شدند.

جنگ احزاب‏ فرماندهى جنگ خندق را ابوسفیان به عنوان فرمانده نیروهاى عرب‏در مکّه به عهده گرفت. وى قریش و اعراب را جمع کرد و با برخى ازیهودیان مدینه پیمان بست، و براى سرکوب مسلمانان دست به کار شد.

جنگهایى که مسلمانان در زمان حیات پیامبر در آن شرکت مى‏جستندبه سه دسته تقسیم مى‏شدند. نوع اوّل جنگهایى بودند که میان آنان‏وقریش درمى‏گرفت و نوع دوّم جنگهایى که میان آنان و یهودیان رخ‏مى‏داد و نوع سوّم جنگهایى بود که بین مسلمانان و سایر اعراب که مانع ازپیشرفت و انتشار اسلام بودند، اتفاق مى‏افتاد. در جنگ خندق، هر سه نوع این جنگها به وقوع پیوست از این روبدان جنگ "احزاب" هم گفته مى‏شود.

زیرا قریش با "بنى سلیم"و"اسد" و "فزاره" و "اشجع" و "غطفان" و با "بنى قریظه" و برخى‏از یهودیان مدینه براى جنگ با پیامبر هم پیمان شدند. نظر مسلمانان بر این قرار گرفت که در مدینه بمانند و بین خود واحزاب )دشمنانشان( خندقى حفر کنند. لشکر دشمنان همچون سیلى خروشنده و ویرانگرى که کوه و دشت رافرا مى‏گیرد به مدینه رسید. چون چشمشان به "خندق" خورد گفتند: این‏حیله‏اى تازه‏اى است. دو تن از دلاوران آنان به نامهاى عمرو بن عبدودّ وعکرمة بن ابوجهل از خندق گذشتند و میان خندق و مسلمانان ایستادندو فریاد مبارزخواهى سردادند.

على علیه السلام به سوى شجاع‏ترین دلاور عرب‏در زمان خود، یعنى عمرو، رفت و او را بکشت. با مرگ عمرو، ترس‏وبیم در سپاه کفر حکمفرما شد. هر دو سپاه به سوى یکدیگر تیرانداختند. سپاه کفار بیش از بیست روز در پشت خندق اردو زدند، امّاسرانجام با خوارى و سرافکندگى پس از تحمل خسارتهاى معنوى و مادى‏فراوان به دیار خود بازگشتند.

آوازه استقامت و پیروزى مسلمانان در برابر سپاه بى‏شمار کفر، درسرتاسر جزیرةالعرب پیچید. در این جنگ تعداد سپاهیان اسلام از سه‏هزار نفر تجاوز نمى‏کرد، درحالى که افراد سپاه کفار به دهها هزار تن بالغ‏مى‏شد. امّا با این همه پیروزى در این جنگ سرانجام نصیب سپاه اسلام‏شد. با پایان غزوه خندق، سلسله بزرگى از جنگهاى پیامبر با قریش خاتمه‏یافت. و بعد از این هیچ جنگ دیگرى میان پیامبر و قریش روى نداد،مگر فتح مکّه که آن هم در واقع پیروزى نهایى مسلمانان بر کفار بود نه‏جنگ و خونریزى. در اینجا دو سلسله دیگر از جنگهاى اسلامى باقى مى‏ماند، نخست:جنگ مسلمانان با یهود و دوّم جنگهاى آنان با قبایل دیگر عربى.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

عرفان در افق اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری

در این مقاله بر آن شده‏ایم تا «عرفان» را از دیدگاه استاد شهید مطهری بررسی کرده، به تبیین نگرش‏ها وگرایش‏های عرفانی او بپردازیم؛ چه این‏که استاد، عرفان را از نوع شناخت شهودی و مبتنی بر سیر و سلوک عملی‏ دانسته تا انسانِ عارفِ سالک، از مرحله «فهمیدن» به منزل «رسیدن و دیدن» تکامل یافته، به مقام توحید درمراتب گوناگون نائل شود که عرفان را با توحید ناب و
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 23 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 26
عرفان در افق اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

عرفان در افق اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری(ره)

چکیده‏
در این مقاله بر آن شده‏ایم تا «عرفان» را از دیدگاه استاد شهید مطهری بررسی کرده، به تبیین نگرش‏ها وگرایش‏های عرفانی او بپردازیم؛ چه این‏که استاد، عرفان را از نوع شناخت شهودی و مبتنی بر سیر و سلوک عملی‏ دانسته تا انسانِ عارفِ سالک، از مرحله «فهمیدن» به منزل «رسیدن و دیدن» تکامل یافته، به مقام توحید درمراتب گوناگون نائل شود که عرفان را با توحید ناب و انسان کامل نسبتی تام و تمام خواهد بود و در این جهت برخی‏ازاصول عرفانی از وحدت شخصی وجود، سلوک و شهود، ریاضت و عشق و محبّت بررسی شده و استاد، مقوله«وحدت وجود» را در مقام تصوّر و تصدیق از نوع سهل و ممتنع دانسته، معتقد است: بسیار اندکند کسانی که به‏حقیقت معنا و ماهیت آن‏ می‏پردازند.

به اعتقاد استاد، عرفان با تصوّف فرق دارد و اوّلی را مقوله‏ای فرهنگی و دومی را اجتماعی می‏داند و به‏شدّت برنظریه اصالت، استقلال و غنای عرفان اسلامی و زایش و رشد و بالندگی عرفان اسلامی از دامن فرهنگ و آموزه‏های‏ قرآنی ـ روایی تأکید دارد و نظریه بیگانه بودن عرفان با آموزه‏های اسلامی یا التقاطی و تلفیقی بودن عرفان اسلامی با عرفان‏های هندویی، مسیحی و... را نقد کرده، نمی‏پذیرد؛ اگر چه تأثیر و تأثّر فرهنگ‏های اخلاقی ـ عرفانی را با عرفان‏ اسلامی قبول دارد.

و نیز در این مقاله بر آن شدیم تا به تجلیّات و نماد و نمونه‏ای از گرایش‏های عرفانی استاد شهید مطهری و تحوّل‏تکاملی اندیشه، انگیزه و عمل وی از حکمت به عرفان به‏ویژه در اواخر عمر گرانبهایش اشاراتی داشته‏ باشیم.

واژگان کلیدی: عرفان، وحدت وجود، ریاضت، عشق و محبّت، اخلاق، حکمت و فلسفه و....

مقدّمه‏
تفسیری که از شاکله و شخصیت استاد شهید مطهری در اذهان خاص و عام وجود دارد، این است که او راشخصیت فلسفی و حکمی می‏دانند و همین بُعد وجودی استاد، ظهور بیش‏تری دارد و اکثر نوشته‏ها و گفته‏های آن‏ متفکّر بزرگ نیز از خردورزی و عقل‏گرایی او در تبیین اندیشه و بینش و حتّی گرایش‏های دینی حکایت می‏کند که‏ حکمت اندیشی و فلسفه‌ورزی او بر هیچ اهل معرفتی پوشیده نیست؛ امّا به این معنا نیست که در عرصه‏ها و ساحت‏های دیگر از مطالعات، اظهارنظر و تضلّع ویژه بهره‏مند نبوده است؛ بلکه شخصیت جامع‏الاطراف شهید مطهری جواز ابراز اندیشه و اظهار رأی صائب و ثاقب وی را در ابعاد گوناگون تفکّر دینی نیز منطقی و معقول می‏نماید؛ به‌ویژه این‏که گرایش‏های علمی و عملی استاد شهید به مقوله عرفان پژوهی در اواخر عمر شریفش، موارد معیار سنجش، و ارزیابی، استخراج و تبیین دیدگاه‏های عرفانی او را نیز مطلوب، بلکه ضرور می‏کند؛ افزون بر این‏که از صاحب نظری و کارشناسی ژرف‏اندیش، با گستره علمی و مطالعاتی فراوان، نیازشناسی، زمان‏شناسی و درک و درد دینی‏که استاد داشت، انگیزش بیش‏تری را فراروی ما می‏نهد تا نگرش‏ها و گرایش‏های عرفانی ـ سلوکی وی را بیش از پیش ‏مورد کاوش معرفتی قرار دهیم و این ساحت معرفتی شهید مطهری نیز به اصحاب معرفت و ارباب فضیلت و دانش‏پژوهان و حقیقت جویان معرّفی شود؛ چه این‏که در آثار و اثمار گونه‏گون گفتاری و نوشتاری یا بیانی و بَنانی آن متفکّر اسلام‏شناس، مواضع گوناگونی یافت می‏شود که زمینه‏ها و بسترهای کافی را در حصول و تبیین این وجه شخصیتی وی ‏در اختیار ما می‏نهد. بدیهی است ذهن و زبان و قلم استاد به تفکیک قلمرو و گستره هر کدام از فلسفه و عرفان و حکمت عقلی وشهودی به‏طور کامل آشنا بود و التزام عملی استاد در رهاوردهای علمی‏اش در امتیاز مقوله‏های حکمی ـ عرفانی ‏کاملاً مشهود است؛ امّا چه توان کرد که اشتراکات فراوان در حوزه‏های نظری هر کدام از معرفت فلسفی و عرفانی و این‏که زبان عرفان «فلسفه» و «فلسفی» است (مطهری، 1362: ص 190)، زمینه‏های لازم را در نوع نگرش‏ها وگرایش‏های استاد به‏صورت جامع فراهم ساخت؛ به ویژه آن‏که راه برهان و عرفان و معرفت استدلالی و ذوقی را مانعةالاجتماع ندانسته، هر دو را دارای ارزش معرفتی قلمداد می‏کرد و حتّی معتقد بود که ترجیح یکی بر دیگری، از نظر علمی و معرفتی بیهوده است:

... به نظر ما، سخن از ترجیح آن راه بر این راه بیهوده است. هر یک از این دو راه، مکمّل دیگری است و به هر حال، عارف، منکر ارزش ‏راه استدلال نیست (مطهری, 1360: ص 146 ـ 154).

به همین میزان، دو هدف ما را بر آن داشت تا به تبیین اجمالی نگرش‏ها و گرایش‏های عرفانی استاد شهید اهتمام ‏ورزیم: 1. اندیشه‏ها و نگرش‏های عرفانی استاد از لابه‏لای آثارش استخراج و به آگاهان جامعه به‏ویژه نسل جوان وروشنفکر معرّفی شود و تبیین‏های عرفانی و اصول و معیارهای اندیشة آن شهید فرزانه و پاسخگویی‏هایی که به‏برخی سؤالات و شبهات در حوزه عرفان، ادبیات عرفانی و شخصیت‏های عرفانی ـ ادبی داده, مغفول و مهجور نماند و این ساحت پربرکت معرفتی استاد نیز در جامعه علمی حضور و ظهور داشته باشد.

2. روح و روحیه عرفانی و گرایش‏های سلوکی و درد سیر و سلوکی استاد شهید در لابه‏لای معارف فلسفی وعقلانی‏اش پوشیده نماند و فقط تفسیر تک‏بعدی و تک‏ساحتی از شخصیت علمی و عملی استاد نداشته باشیم. افزون ‏بر این، گرایش‏های عرفانی ـ سلوکی در عرفان عملی که استاد شهید در اواخر عمر شریفش یافته و تحوّلی در شخصیت وی شمرده شده است نیز مطرح می‏شود تا مورد توجّه جدّی قرار گیرد. از سوی دیگر، اعتقاد خاصّ استاد به عرفان اصیل اسلامی که آن‏را دارای اصالت، استقلال و غنایی ویژه می‏دانست، تبیین، تحکیم و از آن دفاع شود و به‏ویژه در برابر اندیشه‏هایی که عرفان را غیراصیل، غیرمستقل و حتّی بیگانه و وارداتی می‏دانند و برخی نیز با کمی‏ تسامح، آن ‏را تلفیقی و التقاطی قلمداد می‏کنند، لازم می‏نُماید که نگرش‏ها، بینش‏ها، اعتقادات و حتّی نظریه استاد در اصالت، استقلال و جامعیت عرفان اسلامی به‏طور کامل تبیین و آشکار شود.

استاد شهید، «اصالةالفطره‏ای» است (ر.ک: رودگر، 1380: ص 27) و «فطرت را ام‏المعارف می‏داند (مطهری، 1375: ص 250) و در تعبیری روشن و شفّاف و مستدل و مبرهن می‏فرماید:

از نظر ما، راز تکامل را در «فطرت» انسان باید جست‌وجو کرد.

عرفانی که شهید مطهری از آن سخن می‏گوید و در بطن و متن آموزه‏های قرآنی و حدیثی و سنّت و سیره علمی وعملی معصومان‏علیهم السلام ریشه دارد و هماره فطرت انسان به چالش کشیده می‏شود، تا «لیستادوهم میثاق فطرته» تحقّق ‏یابد، شناخت آن نوع از عرفان رنگ و بوی دیگری دارد که به انسان درد خدا و درد خلق و گرایش به درون و برون را توأمان عنایت می‏کند؛ بدین‏سبب، از خودآگاهی عرفانی به‏صورت راز سیر و سلوک یا عرفان عملی و نیل به مقام‏توحید و کمال سخن به میان می‏آورد (مطهری، 1378: ج 2، ص 324 ـ 324)؛ پس معرفت به خود، محاسبه خود و مراقبت از خویشتن، سرمایه‏های اصلی عرفان اسلامی هستند.

چیستی عرفان و اقسام آن از دیدگاه استاد شهید مطهری‏

عرفان، شناخت حق و اسما و صفات الاهی از طریق تهذیب نفس و تزکیه و طهارت درونی است که در اثر سیر وسلوک حاصل می‏شود و تفسیر ویژه‏ای از عالم و آدم یا جهان هستی ارائه می‌کند؛ در پرتو آن، عالم را جلوه حق و مظهراسمای حُسنای الاهی می‏بیند و «توحید»، واپسین مقصد سیر و سلوک عارف است؛ توحیدی که وجود حقیقی رامنحصر در خدا دانسته، ماسوای الاهی را تجلّیات آن وجود و «نمود» می‏داند، نه «بود»؛ یعنی اگر در حکمت وفلسفه از «بود و نبود» و در اخلاق از «باید و نباید» بحث می‏شود، در عرفان از «بود و نمود» بحث می‏شود و در تفسیر عرفانی هستی، وجهه الاهی و معنوی، وجه اصیل وحقیقی قلمداد می‏شود؛ پس در عرفان از دو مقوله «خدا» «و انسان کامل» یعنی توحید و موحِّد سخن به میان می‏آید که «شهود توحید» یا «توحید شهودی» و راه‏رسیدن به مقام منیع توحید ناب و عرفانی در منازل و مقامات تعریف‏پذیر و تحقّق بردار است که سالک باید لزوماً درسیر و سلوک به آن دست یازد. به تعبیر استاد شهید مطهری، «توحید عارف یعنی طیّ طریق کردن و رسیدن به مرحله‏جز خدا هیچ ندیدن» (همو، 1362: ص 188). عرفان از منظر استاد، به دو بخش عرفان علمی و عرفان عملی ‏تقسیم‏پذیر است که از دو جنبه می‏توان درباره آن‏ها بحث کرد: 1. جنبه فرهنگی ـ عرفان؛ 2.جنبه اجتماعی ـ تصوّف‏ که دو بخش علمی و عملی وابسته به جنبه علمی و فرهنگی عرفان قلمداد شده است؛ اگرچه عرفان علمی اشتراک‏ها و افتراق‏هایی با اخلاق داشته و عرفان عملی به «سیر و سلوک» در عرفان نامگذاری شده است که سالک برای نیل‏به قلّه منیع انسانیت یعنی «توحید»، باید مراحل و منازلی را بپیماید و در فهم و طریقت چنین مراحل و مقاماتی و این‏که چه باید بکند و چه حالاتی برای او حاصل می‏شود، واردات قلبی‏اش چه و چگونه است و چه وظایف و مراقبت‏هایی را باید اعمال کند و سالک به‏طور کامل باید از راه و رسم منزل‏ها آگاه باشد، به انسان کامل یا خضر راه، پیر طریق، مراد، طایر قدس، و... نیازمند است؛ یعنی در رسیدن به توحید و مقام توحّد سالک، سیر و سلوک و پیر راه، لازم ‏است تا از خطر گمراهی برهد و به سر منزل مقصود برسد و تلائم و تعامل، تلازم و ترابط ویژه‏ای بین عرفان علمی و عرفان عملی برقرار است که در سیر و سلوک عرفانی متجلّی می‏شود و استاد شهید، روی این مقوله‏ها بسیار تأکید دارد (همان: ص 187). در این‏جا لازم است بر اساس اندیشه‏ها و نگرش‏های استاد، اشتراک‏ها و افتراق‏هایی را که بین ‏عرفان و فلسفه و عرفان و اخلاق وجود دارد، مطرح سازیم.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

بررسی عربستان پیش از اسلام

براى بررسى دقیق تاریخى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى عربستان پیش از اسلام لازم است زندگى بدویان و باده‏نشینان را در چند مورد مطالعه نمود
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 24
بررسی عربستان پیش از اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

عربستان پیش از اسلام

براى بررسى دقیق تاریخى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى عربستان پیش از اسلام لازم است زندگى بدویان و باده‏نشینان را در چند مورد مطالعه نمود:

1- منابع: به اشعار عرب قبل از اسلام و تفسیرى که از آن‏ها باقى مانده و ضرب‏المثل‏هاى آنان استناد مى‏شود.

2- تاریخ: زندگى یکجانشینان و صحراگردان که اغلب به غارت و بعضا به تجارت مى‏پرداختند مطرح مى‏شود.

3- روابط سیاسى: به ساختار قبایل عرب پیش از اسلام که کمتر به آن توجه شده، مى‏پردازد.

4- دورنماى اخلاقى: به جهت ویژگى خاص صحرا، برخى خصوصیات از جمله وفادارى، جوانمردى و... مورد ستایش اعراب قرار داشت.

5- مذهب: آیین‏هایى در میان عرب وجود داشت که هر یک در معبد ویژه‏اى انجام مى‏شد، اگر چه این آیین‏ها در زندگى بدویان اهمیت مذهبى اندکى داشتند.

منابع:

آگاهى ما از عرب باده‏نشین در عربستان پیش از اسلام عمدة از دو منبع ناشى مى‏شود: 1- مقدار معینى از اشعار پیش از اسلام باقى مانده است.

2- تفسیرهایى از این اشعار و ضرب‏المثل‏هاى عربى قدیم، توسط پژوهشگران مسلمان از قرن دوم اسلامى به بعد گردآورى شده که مشتمل بر مواردى از سنن متداول [عرب] درباب رویدادهاى ادوار پیش از اسلام است. این موارد نیز توسط پژوهشگران دیگر در آثار ویژه‏اى جمع‏آورى شده است. اشعار پیش از اسلام، از نظر سند از سوى پژوهشگران معاصر، بویژه دى. اس. مارگلیوث و طه حسین رد شده است. اما تئورى‏هاى اینان از سوى اکثریت پژوهشگرانى که وفادارانه به انتشار کل اشعار پیش از اسلام اقدام کرده‏اند - در عین پذیرش برخى از مجعولات - مورد قبول واقع نشده است; (مقایسه کنید با:اى. جى. آربرى: قصاید هفت‏گانه، لندن، 1957، ص 228-254). به همین شکل، گزارش‏هاى تاریخى که زمانى از سوى پژوهشگران غربى بى‏ارزش تلقى مى‏شد، امروزه از مبانى واقعى برخوردارند و شرایط زندگى جاهلیت را منعکس مى‏سازند; هرچند که براى یک تاریخ مناسب، کافى نمى‏باشند. در موارد معین، این موارد سنتى با گزارش‏هاى قرآنى یا استنتاج از این‏ها تایید مى‏شود و هر دوى این‏ها با کتیبه‏ها و سنگ نوشته‏هاى زیادى که توسط باستان‏شناسان در عربستان یافت‏شده است تکمیل و تایید مى‏گردد.


تاریخ:

صحراگردان از سپیده دم تاریخ، از صحارى عربستان، بر اراضى واقع در محدوده تمدن‏هاى یکجانشین فشار وارد مى‏کردند. در برخى از دوره‏ها، فشارها شدیدتر و نفوذ به اراضى مسکونى عمیق‏تر مى‏شده است و گفته شده که صحراگردان، همانند موج در مى‏رسیده‏اند. عبرانى‏ها، آرامى‏ها، اعراب و نبطى‏ها از زمان‏هاى پیش از میلاد به سوریه و عراق وارد شده‏اند، و درحالى‏که شش قرن پیش از هجرت، فشارهاى بیشترى از ناحیه اعراب و پالمیرى‏ها وجود داشته است.

صحرانوردان که در آغاز براى تاخت و تاز مى‏آمدند، به تدریج در آن‏جا مستقر مى‏شدند (مانند تنوخ در عراق، در حدود سال 225م) . روابطى نزدیک میان بدویان ساکن و آن‏هایى که هنوز در صحرا بودند، امر تجارت را تسهیل مى‏کرد. تنها صحراگردان مى‏توانستند کاروان‏هاى تجارى را براى عبور از صحرا هدایت کنند و فقط صحراگردان تنومند مى‏توانستند عبور بى‏خطر چنین کاروان‏هایى را تضمین کنند. لذا در تاریخ امپراتورى بیزانس و ساسانى، صحراگردان در دو نقش یورشگر و تاجر ظاهر مى‏شدند.

دو امپراتورى به طرق گوناگون مى‏کوشیدند تا یورش‏هاى خصمانه و غارتگرانه صحرانوردان را از خود دفع کنند. مؤثرترین راه این بود که فرمانروایان نیمه بدوى را در مرزهاى امپراتورى به خدمت گیرند تا گروه‏هاى یورشگرى را که از قلب صحارى مى‏آمدند از محدوده خود برانند. این نقش در عراق، توسط ملوک لخمى حیره از حدود سال 300م تا پایان عمر این سلسله، در سال 602م، ایفا مى‏شد. در مرز بیزانس نیز، همین نقش را غسانیان ایفا مى‏کردند، اما اینان بعدها داراى اهمیت‏شدند (در سال 529م بود که یوستینین به شاهان غسانى عناوین شخصى اعطا کرد) و ظاهرا تنها یک اردوگاه براى پایتخت داشتند و در مقایسه با حیره فاقد شهر بودند. این سیستم دفاعى، اندکى قبل از حملات مسلمین تغییر یافت. یک ایرانى مقیم حیره، رهبر اعراب را، که ریاست‏بر لخمى‏ها را به عهده داشت، کنترل مى‏کرد، درحالى‏که بیزانس به غسانى‏ها کمک مى‏کرد تا هجوم ایران را قطع کنند و اوضاع را به حال اول برگردانند.

با این‏که روشن است که صحرانوردان عربستان به طور گسترده‏اى درگیر تجارت بوده‏اند، اما جزئیات آن هنوز به طور دقیق بررسى نشده است. صحرانوردان نه تنها با امپراتورى‏هاى ایران و بیزانس، بلکه با پادشاهى حمیرى در عربستان جنوبى (تا زمان سرنگونى آن‏ها توسط جشیان در سال 525م) نیز در ارتباط بوده‏اند. درخشش تمدن عربستان جنوبى در گرو تجارت بود و با زوال تجارتش (شاید به جهت از دست دادن کنترل بر دریاى سرخ)، آن تمدن نیز رو به انحطاط گذاشت. در سنن متداول عرب، شکسته شدن سد مارب عامل فروپاشى تمدن عربستان جنوبى دانسته شده است، اما از کشفیات باستان‏شناسى که بیان کننده تخریب سیستم آبیارى است پیدا است که این موارد، علائم و نشانه‏هاى زوال عربستان جنوبى هستند، نه علت آن. در سنن متداول عرب، حرکت‏بسیارى از قبایل صحراگرد به سمت‏شمال (با ترک زندگى یکجانشینى) بیشتر در پیوند با شکسته شدن سد مارب معرفى شده است.

در همین زمان، تجارت زمینى به وسیله کاروان شتر، میان یمن، سوریه و عراق شروع به رشد کرد و تا سال 600م، این امر عمدة در کنترل قریش مکه بود. قریش، شهر مکه را به عنوان مرکز کار در اختیار داشت و تا اندازه‏اى از بدویت فاصله گرفته بود، اما تجارتشان، اتحاد و روابط با بسیارى از قبایل صحراگرد را اقتضا مى‏کرد.

همراهى حفاظت کاروان‏ها مشارکت در معیشت و بازارهاى مکاره بدویان را با اهمیت مى‏ساخت; آن‏جا که کاروان‏ها، مال‏التجاره‏ها را مى‏آوردند و این امکان را براى صحرانوردان به وجود مى‏آوردند که بسیارى از کالاهایى را که در صحرا تولید نمى‏شد به دست آورند. در مجموع، اقتصاد بدوى در عربستان پیش از اسلام، به دور از خود کفایى و خود بسندى بود.

روابط سیاسى:

واحدهاى سیاسى و اجتماعى در میان بدویان عربستان، گروه‏هایى بودند که تا حدودى تنوع یافته بودند. نویسندگان غربى معمولا از این‏ها به عنوان «قبایل، یا در مورد بخش‏هاى فرعى و گروه‏هاى کوچک‏تر [به عنوان] «شبه قبایل‏» و «طوایف‏» یاد مى‏کنند. اما این اصطلاحات به طور دقیق با اصطلاحات عربى منطبق نیست. در زبان عربى براى چنین واحدهاى سیاسى و اجتماعى لغت‏هایى وجود دارد، اما در حقیقت عمومى‏ترین لفظ مورد استفاده براى اشاره به یک قبیله یا طایفه، باید «بنوفلان‏» باشد.

در مورد ساختار قبایل پیش از اسلام در شعاع پیشرفت‏هاى اخیر در انسان‏شناسى اجتماعى هنوز به طور کافى مطالعه نشده است. در سنن متداول عرب چنین گفته مى‏شود که [این قبایل] در ابتدا از طریق خویشاوندى ذکور ایجاد شده‏اند هر چند که استثنائات مسلمى نیز بر این امر وجود دارد. شخصى که از طریق خون به یک گروه منتسب نمى‏شد (غیر صحیح یا غیر صمیم) مى‏توانست از بخشى از امتیازات عضویت - نظیر حمایت کامل - برخوردار شود. او مى‏بایست‏به عنوان یک هم‏پیمان (حلیف)، یک همسایه حمایت‏یافته (جار) یا یک زیردست (مولى) عمل نماید. ظاهرا دستجات براى هم‏پیمانى (حلف) برابر بودند، اما وقتى که یک فرد به تنهایى در میان یک قبیله یا طایفه به عنوان هم‏پیمان زندگى مى‏کرد، تمایل مى‏یافت که به جایگاه وابستگى یا فرمانبردارى فروافتد. از سوى دیگر، حمایت همسایگى (جوار) از سوى کسى که آن را اعطا مى‏کرد - حتى در نوع موقت آن - تا حدى دلیل بر اشرافیت و برترى بود، و این جوار مى‏توانست‏شکلى موقت‏یا دائمى داشته باشد. حالت مولایى براى یک برده از طریق رها شدن [از بردگى] حاصل مى‏شد. مردان عرب که در خرد سالى از راه اسارت در جنگ‏ها به بردگى گرفته مى‏شدند - و حتى بردگان حبشى نیز - مى‏بایست وابسته به یک قبیله مى‏شدند. فردى که به خاطر رفتار پرگزندش با قبیله، یا به قتل رساندن یک خویشاوند، از قبیله‏اش اخراج مى‏شد ممکن بود تنها و سرگردان (صعلوک) بماند و یا خود را به عنوان جار و غیره به قبیله‏اى دیگر وابسته نماید.

دلایلى قوى در دست است که دیدگاه سنتى که بیان مى‏کند اعضاى یک قبیله یا طایفه از راه نسبت پدرى پیوند مستحکم یافته‏اند، گزارش کاملى از موضوع نیست، ولو این‏که برخى از قبایل [بر این اساس] تاسیس شده باشند; اولا: نشانه‏هاى زیادى از وابستگى به دودمان مادرى در میان قبایل عرب در روزگار محمد[ص] موجود است. همچنین، مورادى هست که مى‏توان براساس آن حدس زد که وابستگى به دودمان پدرى بعدها جایگزین آن شده است. با این‏که مسلم نیست که وابستگى به دودمان مادرى چه اندازه وسیع بوده و در عمل جریان داشته است، اما سند کافى در دست است تا اعتبار یافته‏هاى نسب‏شناسان را که در آثار پژوهشگران مسلمان متاخر وابستگى خاص به دودمان پدرى را نشان مى‏دهند، در تردید افکند. احتمال دارد که در برخى موارد، وابستگى به دودمان مادر غالب بوده است. چون محققان بعدى نتوانسته‏اند شجره نامه وابستگى به دودمان پدرى را براى عضوى از قبیله پیدا کنند، حدس زده‏اند که این عضو مى‏بایست‏حلیف بوده باشد. شاید این روایت که رییس طایفه زهره در مکه - اخنس بن شریک - حلیف بوده است‏به همین صورت تبیین شده باشد. ثانیا: استدلال شده که برخى از نام‏هاى قبایل اساسا نام‏هاى گروه‏هایى با ریشه‏هاى سیاسى یا محلى بوده است و دلالت‏بر نسب مشترک ندارد (مقایسه شود با نالینو: مجموعه مقالات، جلد سوم، ص 27-29). ممکن است این امر در برخى موارد رخ داده باشد و سپس نسب‏شناسان متاخر، اسامى گروه را به نیاکان قبیله‏اى تغییر داده باشند، اما خطرناک است اگر همه نسب‏شناسان را از این طریق بررسى کنیم. آن‏چه که با اطمینان مى‏توان بیان کرد این است که اساسا ساختار قبایل صحرا متغییر بوده است. برخى از این قبایل رونق مى‏یافتند و چنان زیاد مى‏شدند که نمى‏توانستند عملا و به طور مؤثر به عنوان یک واحد بمانند و به دو شبه قبیله یا بیشتر تقسیم مى‏شدند. این احتمال بیانگر این واقعیت است که اعراب روزگار محمد[ص] نام‏هایى براى گروه‏هاى مشخص داشتند که مشتمل بر قبایل متعدد بود (مقایسه شود با نالینو: همان، ص 76). از سوى دیگر درجایى که قبیله‏اى رونق نمى‏یافت از شمار آن کاسته مى‏شد و از آن پس مى‏بایست میان وابسته شدن به برخى از قبایل قدرتمندتر یا اتحاد با قبایل ضعیف‏تر و یا نابود شدن، یکى را انتخاب کند، بر این اساس، برخى از قبایل ضعیف‏تر اطراف مکه به صورت گسترده وابسته به قریش شدند. برخى دیگر نیز خود را متحد کرده و به احابیش - در معناى احتمالى جمعیت‏بى‏شمار مرکب - شهرت یافته بودند (نظر لامنس که احابیش را بردگان حبشى مى‏داند با گزارش‏هاى ابن هشام ص 245 و ابن سعد، ج اول، ص 81 تعارض دارد; مقایسه شود با مونتگرى وات: محمد در مدینه، ص 81 و محمد حمیدالله در مطالعات شرقى در آثار جرج لوى‏دلاویدا، ج اول، ص 434-447).

امور مربوط به یک قبیله معمولا در یک انجمن (مجلس) که همه اعضاى قبیله در آن حضور داشتند رتق و فتق مى‏شد. امکان اظهار نظر براى همه وجود داشت، اما سخنان فردى که اقتدارش به رسمیت‏شناخته شده بود از اعتبار بیشترى برخوردار بود. رهبر یا رییس قبیله - سید - با بیعت افراد انجمن با او منصوب مى‏شد. او معمولا از خانواده شرافتمندى بود، اما هیچ قانونى در باب ارشدیت (نخست‏زادگى) وجود نداشت. در شرایط سخت صحرا، این یک اصل بود که رهبر مى‏بایست‏شخصا به طور مؤثر قادر به رهبرى باشد و افراد پایین مرتبه نمى‏توانستند به این عمل مبادرت ورزند. سید وظایف معینى داشت: به خصوص این‏که روابط قبیله یا طایفه [خود را] با قبیله یا طایفه دیگر محترم بدارد. او مى‏توانست‏براى مجاورت با قبیله دیگر پیمان ببندد و نیز مسؤول پرداخت فدیه اسیران و خون‏بهاى [مقتولان] بود. او معمولا ادعاى پذیرایى از بیگانگان را داشت و از او انتظار مى‏رفت تا به فقراى قبیله خود انفاق نماید. در عوض این وظایف، او از حق ویژه‏اى براى دریافت‏یک چهارم غنایم به دست آمده در جنگ‏ها برخوددار بود. مشاجره‏هاى میان اعضاى یک گروه معمولا به سیدشان ارجاع داده مى‏شد. مشاجره‏هاى میان اعضاى گروه که با سید مشترک نبود معمولا منجر به جنگ مى‏شد، اما در برخى مواقع به یک داور (حکم) ارجاع داده مى‏شد. در قسمت‏هاى مختلف عربستان یک یا دو مرد یافت مى‏شدند که از نظر دانایى و بى‏طرفى برجسته بودند و به طور مدام از آن‏ها درخواست‏حکمیت (داورى) مى‏شد. هر قبیله، صرف نظر از تسلیم داوطلبانه به تصمیم یک داور (حکم) و جدا از عضویت در پیمان اتحاد قبایل، یک واحد سیاسى مستقل به شمار مى‏آمد. گاهى سید یک قبیله قدرتمند از راه قدرت شخصى و نیز از طریق دلاورى نظامى خود بر تعدادى از قبایل دیگر تسلط مى‏یافت و در نتیجه، آن‏ها با او متحد مى‏شدند و دستوراتش را اجرا مى‏کردند. اما با از میان رفتن شخصیت قدرتمند، این اتحاد از هم مى‏پاشید و انزجار چهره مى‏نمود.

دورنماى اخلاقى:

زندگى یک بیابان‏گرد در یک شرایط بسیار سخت طبیعى شروع مى‏شد. در اغلب مواقع، وسایل معاش کمتر از حد کفاف مردم بود. لذا گرایشى پایدار جهت ربودن وسایل معاش - بویژه شتر - از افراد ضعیف وجود داشت. این امر موجب سازماندهى صحراگردان در یک قبیله یا طایفه با درجه عالى از همبستگى گروهى مى‏شد. گروه‏هاى بزرگ‏تر، قوى‏تر بودند، اما در موارد معین که نیاز به یافتن چراگاه براى شتران باعث پراکنده شدن [گروه] مى‏شد، مشکل زیادى براى یک گروه که مى‏خواست‏به عنوان یک واحد مؤثر عمل کند، ایجاد مى‏گردید. لذا همان‏گونه که در بالا اشاره شد، قبایل موفق و بزرگ، به تجزیه شدن تمایل مى‏یافتند.

براى بدویان، حمله و یورش جهت تصرف شتران تقریبا حکم تفریح و سرگرمى را داشت، اما خون‏ریزى [در این جهت] منع شده بود. وقتى که خصومت عمق بیشترى مى‏یافت، چهره تهاجم‏ها نیز تغییر مى‏کرد: مردان بالغ به قتل مى‏رسیدند; زنان و کودکان اسیر مى‏شدند و براى فدیه نگه‏دارى شده و یا به عنوان برده به فروش مى‏رسیدند. قانون مقابله به مثل (قصاص) که عموم آن را پذیرفته بودند، براى جلوگیرى از کشتار گستاخانه و غیر مسؤولانه به کار مى‏رفت; زیرا این موضوع مایه تفاخر قبیله براى حمایت‏یا انتقام از اعضا و وابستگانش بود.

در روزگاران گذشته، یک جان به انتقام جان دیگر گرفته مى‏شد، اما در روزگار محمد[ص] گرایشى براى پیمان خونبها (دیه) به جاى جان‏ستانى وجود داشت وپیامبر هم در ترویج آن مى‏کوشید و معمولا براى [دیه] یک مرد بالغ، یک‏صد شتر تعیین مى‏کردند. بعضى اوقات که انتقام گرفتن را ناجوانمردانه مى‏پنداشتند، مى‏کوشیدند تا [با ازدواج]، شیر را جایگزین خون نمایند.

بدویانى که نیازمند موفقیت در زندگى سخت صحرا بودند خصوصیاتى را تحسین مى‏کردند: وفادارى به گروه خویشاوندى و آمادگى براى یارى رساندن به خویشاوند علیه بیگانه - در هر فرصت - جایگاه والایى داشت. این بود که پایمردى و جوانمردى به هم مى‏پیوست و شجاعت در نبرد، صبورى در مصیبت، پافشارى در انتقام، حمایت از ضعفا و مبارزه با اقویا را معنا مى‏بخشید (آر. آ. نیکلسون، تاریخ ادبیات عرب، کمبریج، 1930م، ص‏79).

شاعران نقش عمده‏اى در زندگى اعراب پیش از اسلام ایفا مى‏کردند. معمولا قصاید آن‏ها یا مشتمل بر مفاخر و مباهات بود که فردى، قبیله‏اش را به خاطر جوانمردى و پاکدامنى مى‏ستود، و یا [حاوى] سخریه و بدگویى (هجاء) بود که فردى به وسیله آن، دشمنش را نکوهش مى‏کرد. گاهى فضیلت انسانى یا فقدان آن به حد زیادى به ارث برده مى‏شد. رفتار قهرمانى یک فرد نشان از خصوصیات قهرمانانه خانواده، طایفه و قبیله‏اش بود.

یک شاعر، توانایى زیادى در القاء شایستگى به قبیله‏اش و یا تضعیف روحیه دشمن داشت. شاعران در عربستان پیش از اسلام احتمالا از قدرتى بیش از جراید روزگار معاصر برخوردار بوده‏اند. اعراب، درباره آن‏ها چیزهاى فوق طبیعى و جادویى احساس مى‏کردند.

هرچند نسب را زیاد برمى‏شمردند، اما (همان‏طور که گفته شد) روشن نیست که تا چه اندازه منسوب به دودمان پدرى و تا چه حد منسوب به دودمان مادرى بوده‏اند. بخارى چهار نوع ازدواج [مرسوم] در پیش از اسلام را شرح داده است (ترجمه توسط مونتگمرى وات در کتاب محمد در مدینه، ص 378). با این‏که بخارى ضوابطى را براى تعیین اصل و نسب شرح مى‏دهد، اما به نظر مى‏رسد که این امر مربوط به ابتداى نظام وابستگى به دودمان مادرى باشد. علاوه بر این، منابع اشاره مى‏کنند که گزارش بخارى جامع و مانع نیست. مسلما زیستن زن با خویشاوندان ذکورش امرى متعارف بود و شوهر وى تنها او را برا زمان‏هاى کوتاهى که به عنوان مثال دو قبیله به طور اتفاقى در کنار یکدیگر اردو مى‏زدند دیدار مى‏کرد.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

بررسی شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق کتاب تشریع و نظام تکوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه از آنها به بشر توصیه مى‏نماید، تا از این طریق، راه تعالى و تکامل خود را هموار و زمینه تشکیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 42 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 55
بررسی شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

شهید مطهرى و دیدگاه‏هاى تربیتى

قرآن مظهر رحمت و جلوه ربوبیت خداوند و کتاب شناخت و تربیت انسان است و به دلیل برخوردارى از چنین هویتى، مطالعه دقیق کتاب تشریع و نظام تکوین را به قصد دریافت تصور روشن و واقع بینانه از آنها به بشر توصیه مى‏نماید، تا از این طریق، راه تعالى و تکامل خود را هموار و زمینه تشکیل و تأمین زندگى آرمانى خویش را در دو جهان، فراهم سازند.

ناکامى و گمراهى انسان از نگاه قرآن در صحنه زندگى، به اشتباه در برنامه‏ریزى، قانون‏گذارى و نظام رفتار خلاصه نمى‏شود، بلکه تفسیر و تلقى غیرواقع بینانه از هستى را نیز در بر مى‏گیرد و به همین دلیل در این کتاب مقدس، آموزش حکمت و حقایق هستى در کنار تلاوت آیات الهى، تزکیه و تعلیم وحى، به عنوان عامل مؤثر در جهت رهایى انسان از ضلالت مطرح است. (یتلوا علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین) (جمعه/ 2)

بدین ترتیب، قرآن رسالت تعلیم و تربیت انسان را به عهده دارد و هر مفسر، پژوهنده و مربى که بدان روى آورد به گونه‏اى راهى به شناساندن نظام تربیتى قرآن مى‏جوید و به فرا خور فهم و توانش به تبیین دیدگاه هاى تربیتى این کتاب آسمانى دست مى‏یابد.

شهید مطهرى، از معدود دانشمندانى است که به دلیل شخصیت علمى، فلسفى و حضور جدى در حوزه مکتب‏هاى تربیتى و فلسفى معاصر خود و برخوردارى کامل از تمامى‏ویژگى‏ها و شرایط لازم براى یک مفسر، توانسته است گام‏هاى بلندى در راستاى تبیین و ارائه مکتب تربیتى قرآن بردارد، هر چند که تازه هاى استاد در این رابطه، هنوز در آثار مختلف ایشان پراکنده‏اند و ارائه نظام‏مند آنها همچنان یک نیاز شمرده مى‏شود!

از ویژگى هاى یافته‏هاى تربیتى شهید مطهرى از قرآن که بهره گیرى از آن براى نهادهاى پرورشى قابل توصیه مى‏باشد، توجه همزمان به فلسفه آموزش و پرورش و روش تربیتى قرآن است که در این نوشته به صورت فشرده، به مطالعه گرفته مى‏شود.

فلسفه تربیت در قرآن

گرچه توجه به فلسفه تربیت، پیشینه‏اى تاریخى به قدمت خود تربیت دارد و هر مربى و نظام تربیتى به گونه اى دیدگاه‏هاى زیربنایى و فلسفى این حوزه معرفتى را نیز به بحث گرفته است، ولى جداسازى فلسفه تربیت از روش تربیتى همچنان فلسفه سایر علوم، گذشته چندان درازى ندارد. تعریف‏هایى که براى (فلسفه تربیت) ارائه شده‏اند، به صورت روشن و تا حدودى همصدا پیوند بایدهاى نظام اخلاقى را با مباحث کلى و فلسفى تردید ناپذیر مى‏دانند، از آن جمله گفته‏اند:

عناصرى که تشکیل دهنده یک نظام تربیتى هستند و به صورت نظامدار و منطقى با هم ارتباط دارند، در حقیقت برآمده و متأثر از پرسش‏ها و بحث‏هاى کلى‏اند که ماهیت فلسفى و وجود شناختى دارند و از چیستى انسان (موضوع تربیت) و ارزش‏هاى انسانى (محتواى قابل انتقال به تربیت شونده) که دو عنصر اساسى در نظام تربیتى مى‏باشند، سخن مى‏گویند. [1]

جان دیوئى مى‏نویسد:

(اگر بخواهیم تعلیم و تربیت را به عنوان جریان تشکیل گرایش‏هاى اساسى، عقلانى و عاطفى نسبت به طبیعت و همنوعان تلقى کنیم، در این صورت ممکن است فلسفه را به صورت تئورى کلى یا اساس فطرى تعلیم و تربیت تعریف کنیم.) [2]

هاروى سیگل مى‏نویسد:

(مقصود فلسفى بودن فرد در ارتباط با آموزش و پرورش یعنى به دست آوردن یک احساس معنى، هدف و تعهد شخصى رضایت بخش براى هدایت فعالیت هاى او به عنوان یک مربى.) [3]

در تعبیرهایى از این دست، این مطلب به چشم مى‏خورد که موفقیت یک نظام تربیتى در گرو این است که تکیه بر یک دید کلى قانع کننده در مورد هستى، انسان و چیستى مفاهیم نظام تربیتى داشته باشد. دانشى که این نیاز را برآورده مى‏سازد فلسفه آموزش و پرورش نام دارد.

شهید مطهرى در مطالعات تفسیرى تربیتى خویش، به این مهم به طور جدى توجه داشته و در کنار تلاش گسترده‏اش جهت تبیین روشن تمامى‏عنوان‏هاى کلیدى تربیت که محور عمده فلسفه آموزش و پرورش را تشکیل مى‏دهند. [4] در پرتو آیات قرآن، به مطالعه انسان، جهان و آفریدگار هستى مى‏پردازد.

تربیت پذیرى انسان

از نگاه استاد، قرآن، انسان را موجودى مى‏شناسد، مرکب از بدن و روح که هویت الهى دارد [5] (و نفخت فیه من روحى) (حجر/ 29) و این روح، زاییده عنصر مادى وجود او است، (ثم أنشأناه خلقاً آخر) ولى نباید در دامن مادر طبیعت محبوس بماند، بلکه باید راه تکامل را بپیماید و گرنه در (اسفل سافلین) که چهره آن جهانى‏اش جهنم است: (فامّه هاویه) (قارعه/ 9) باقى مى‏ماند. [6]

انسان در بعد الهى خود، از آغاز آفرینش، برخوردار از فطرت متعالى و انسانى مى‏باشد. حقیقت فطرت عبارت است از ویژگى‏هاى انسانى و گرایش‏هاى فطرى‏ [7] مانند دین خواهى، حقیقت جویى، زیبایى دوستى، گرایش به پرسش و علاقه‏مندى به اخلاق که بالقوه موقع تولد در انسان وجود دارند و باید به فعلیت رسیده، راه رشد را طى کنند. [8] قرآن در این باره مى‏فرماید:

(فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التى فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق اللّه ذلک الدین القیّم) (روم/30)

پس روى خود را متوجه آیین ناب کن! این فطرتى است که خداوند، انسان را برآن آفریده، دگرگونى در آفرینش الهى نیست این است آیین استوار.

قرآن جهان را در خدمت تربیت انسان دانسته است و در پرتو مطالعه کتاب هستى، باور به غیب و شناخت عقلانى و علمى‏آفریدگار هستى که آمیزه اى از رشد حقیقت جویى و تقرب به خداوند است، رشد و تربیت انسان را تحقق پذیر مى‏داند:

(دستگاه عقل و فکر انسان از راه حس، قوام و مایه و قوت مى‏گیرد. راه عبور به معقولات از میان محسوسات مى‏گذرد، و به همین دلیل، قرآن دعوت به تدبر در همین محسوسات کرده است، زیرا از همین محسوسات باید به معقولات پى برد، ولى نباید در عالم محسوس متوقف شد، (إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الالباب) (آل عمران/190)، یعنى در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیکر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه ها و دلایلى بر روح عالم و لب و مغز عالم است.) [9]

اساس، عالم غیب است. این شهادت، ظهورى است از غیب و آیه، نشانه و علامتى است براى غیب. آیه را در جایى مى‏گویند که یک چیز ماهیتش اشاره به جاى دیگر باشد، پس عالم اصلاً وجودش وجود علامتى است و یک مطلبى را دارد به ما مى‏فهماندأ اگر انسان خودش را آن چنان که هست بشناسد، به عالم ملکوت آشنا شده و عالم ملکوت را شناخته است: [10]

(إنّ فى السموات و الأرض لآیات للمؤمنین. و فى خلقکم و ما یبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون) (جاثیه/43)

(بدین دلیل که در طبیعتِ آیات و نشانه‏هاى الهى، اقتضاى رشد و تعالى نهفته است، نگاه تعالى طلبانه به جهان مى‏تواند رشد و تکامل انسان را در پى آورد. قرآن در رابطه بإ؛ ه‏ه‏ه نقشه سازنده نشانه‏هاى توحید مى‏گوید:

(واتل علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منهاأ و لو شئنا لرفعناه بها و لکنّه أخلد الى الأرض و اتبع هواه) (اعراف/176-175)

بخوان بر آنها حکایت آن کسى را که آیات‏مان را در اختیار او قرار دادیم، ولى او خود را از دایره آن آیات بیرون کشید اگر مى‏خواستیم او را به وسیله آن آیات بالا مى‏بردیم، اما او خود را به زمین و طبیعت چسباند.) [11]

(انسان اگر در دنیا، با جان عالم آشنا نشد و چشم دلش باز نگردید، در آخرت نابینا محشور مى‏شود: (و من أعرض عن ذکرى و نحشره یوم القیامة أعمى). مى‏گوید: چرا مرا کور محشور نمودى (ربّ لم حشرتنى أعمى و قد کنت بصیراً. قال کذلک أتتک آیاتنا فنسیتها) (طه/126-125) تو آن چشم بینا را در دنیا پیدا نکردى و آیات ما را که جلو چشمت بود نمى‏دیدى، بدیهى است که اینجا هم کورى، هر که در دنیا چشم باطن داشته باشد، اینجا هم چشم دارد.) [12]

بعثت، و پرورش انسان

شهید مطهرى فلسفه بعثت را نیز در حوزه تربیت انسان جست وجو مى‏کند و در پى این است که ارتباط غیب را با انسان از طریق وحى بر مبناى نیاز او به رشد و تکامل تحلیل نماید و این مطلب را به عنوان یک واقعیت قرآنى و قابل مطالعه در سخنان خداوند مطرح مى‏کند:

(رب، در قرآن گرچه برگرفته شده از (ربب) به معناى خداوندگارى است و نه (ربو) و (ربى) به معناى پرورش، ولى هیچ یک از تربیت و صاحب اختیارى به تنهایى نمى‏تواند رساننده معنى رب باشد، در معناى رب هم خداوندگارى نهفته است و هم مربى. خداوند، هم کمال رسان است و هم صاحب اختیار عالم طبیعت. و ماده، هم مخلوق خداوند است و هم مربوب او، هیچ کدام از عوالم ماده کامل آفریده نشده وخداوند همه را در این جهان به کمال نهایى مى‏رساند و رب العالمین است. اصولاً این جهان، جهان پرورش است، انسان‏ها اعم از خوب و بد همگى در حال پرورش یافتن هستند. [13] (کلاّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء) (اسراء/20 و 18)

ارسال پیامبران، مظهر اسم (رب) است، از این رو قرآن مى‏فرماید: (إنّا کنّا مرسلین رحمة من ربّک) (دخان/ 56) یعنى این پروردگار تو و پرورش دهنده آسمان‏ها و زمین به حکم اینکه (رب) و پرورش دهنده است، پیغمبران را براى تکمیل و تربیت استعدادهاى بشر فرستاده است. [14] خداوند مى‏خواهد بشر را تربیت کند، مکتب تربیتى و مکتب تکمیلى فرستاده و به پیامبر مى‏گوید: بگیر وحى را و این وسیله تربیت و تکمیل. [15] را (اقرأ باسم ربّک الذى خلق‏أ اقرأ و ربّک الأکرم) (علق/2)

با توجه به اینکه دین ریشه در فطرت انسان ها دارد و گرایش هایى را که با آفرینش آنها پدید مى‏آیند، توضیح مى‏دهد. (فأقم وجهک للدین حنیفاً فطرة اللّه التى فطر الناس علیها)، و به عبارت دیگر دین رنگى است که دست حق در متن تکوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن کرده است. [16] (صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة) (بقره/138)، بنابر این بعثت انبیاء پاسخى است به تقاضایى که در درون انسان وجود دارد، و پیامبر(ص) (مذکّر) است و در پى بیدارى نیروهاى فطرى بشر و مشتعل ساختن شعور مرموز عشق پنهان وجود او مى‏باشد. [17]

ولى به دلیل تغییرپذیرى چراغ فطرت، سازندگى دین بستگى به روشن بودن چراغ فطرت دارد، اگر انسانیت فطرى انسان سرجایش نباشد، تعلیمات انبیاء تأثیرى ازخود بر جا نمى‏گذارد، به همین دلیل قرآن مى‏فرماید: (ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین) (بقره/1)، انسان‏ها داراى دو گونه هدایت هستند: هدایت فطرى و هدایت به اصطلاح اکتسابى، و قرآن مى‏خواهد بگوید که تا کسى چراغ هدایت فطرى‏اش روشن نباشد، هدایت اکتسابى براى او فایده ندارد، یعنى تعلیمات انبیا براى اشخاص مسخ شده و انسانیت را از دست داده مفید نیست.

در سوره (ماعون) تکذیب دین (أرأیت الذى یکذّب بالدین)به کسى نسبت داده شده که از انسانیت خارج شده و یتیم را به شدت از خود مى‏راند (فذلک الّذى یدعّ الیتیم)؛ یعنى این امر، شرط انسانیت است و فطرت انسانیت حکم مى‏کند که انسان نسبت به یتیم عاطفه داشته باشد. (ولایحضّ على طعام المسکین) این کسى است که براى اطعام مساکین و تغذیه مردم گرسنه ترغیبى ندارد؛ یعنى اول انسانیتش را از دست داده، آدمى‏که انسانیت را از دست بدهد، قهراً اسلامیت را هم پیش از این از دست داده، یعنى دیگر یک انسان طبیعى نیست یک انسان مسخ شده است، [18] این گونه افراد با کفر ورزیدن و مخالفت با دعوت پیامبر(ص) نامه قلبشان لاک و مهر مى‏شود و دلهاشان تأثیرپذیرى را از دست مى‏دهد. [19] (ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم) (بقره/7).

معنى شناسى تربیت

جاودانگى و همه زمانى بودن درک‏ها و گرایش‏هاى فطرى، اساس انسانیت و تحقق دهنده معناى آن است. [20] که:

(اصل لغت تربیت، اگر به کار برده مى‏شود چه آگاهانه و چه غیرآگاهانه بر همین اساس است، چون تربیت یعنى رشد دادن و پرورش دادن و این مبنى بر قبول کردن یک سلسله استعدادها و یک سلسله ویژگى‏ها در انسان است.) [21] (اگر استعدادى در یک شیئ نیست بدیهى است که آن چیزى که نیست و وجود ندارد، نمى‏شود آن را پرورش داد.) [22]

(ولى با پذیرش فطرت، انسانیت، تربیت و تکامل انسانیت، معنى پیدا مى‏کند.) [23]

استاد بر اساس چنین تحلیلى، تبیین ارزش‏ها و تکامل را در فلسفه‏هاى مادى، اعم از اگزیستانسیالیسم و کمونیسم به نقد مى‏کشد و مى‏گوید:

(اگزیستانسیالیست ها که واقعیت قابل تحصیل را سود مادى مى‏دانند و دنبال نمودن غیر آن را نامعقول مى‏شمارند و در عین حال ارزش‏ها را اشیاء آفریدنى دانسته‏اند و نه واقعیت‏هاى کشف کردنى، مقصود شان یقیناً ایجاد واقعیت هاى معنوى نیست، زیرا آنها منکر واقعیت داشتن معنویات‏اند، بنابراین مقصود از (آفریدن ارزش‏ها) اعتبار ارزش است در عدالت [ مثلاً ] که نقطه مقابل ظلم مى‏باشد تا آن را به عنوان هدف بشناسد و این شبیه پرستش موجود دست ساز خود است که بت پرست‏ها انجام مى‏دادند، در صورتى که هدف باید چیزى باشد که در مرحله بالاتر قرار دارد و انسان تلاش مى‏کند که به آن برسد.) [24]

مارکسیست‏ها اخلاق را بازتاب ابزار کار مى‏شمارند و چون ابزار کار در حال تکامل است، پس اخلاق نیز در مسیر تکامل قرار دارد و این نامگذارى بیش نیست وحکایت از تکامل چیزى ندارد، بلکه بر اساس این دیدگاه، با از بین رفتن ابزارى، اخلاقى نسخ مى‏شود و به جاى آن چیز دیگرى مى‏آید و این با سقوط اخلاق نیز سازگار است. [25]

واقعیت ملکات اخلاقى

استاد، فطریات را استعدادهایى مى‏داند که در انسان بدوى وحشى، هنوز خواب هستند، [26] و اگر وارد حوزه تصور گردند، بدون نیازى به دلیل و استدلال به صورت فطرى مورد تصدیق قرار مى‏گیرند. [27] همین استعدادها وقتى تربیت مى‏یابند [28] تبدیل به خوى‏ها وخصلت‏هاى اکتسابى مى‏شوند.

واقعیت خوى، عادت و ملکات که محصول تربیت است در کلام استاد با نوعى از تردید همراه است. ایشان پس از اشاره به سخن ارسطو که ملکات را کیفیات نفسانى نه چندان قابل تعریف مى‏داند، و سخن افلاطون و سقراط که تنها علم و آموزش را درامر اصلاح کافى مى‏داند، مى‏فرماید:

(در اینجا، نظریه دیگرى هم مى‏شود ابرازکرد که به نوعى جمع بین نظریه ارسطو و افلاطون است، و آن این است که ملکات، ازدیاد علم است؛ علم مراتبى دارد، یعنى این چیزى که ما در شعور آگاهمان به آن علم مى‏گوییم، یک درجه‏اى از علم است، انسان وقتى زیاد ممارست مى‏کند بر یک چیز، ملکه مى‏شود، آن علم است که رسوخ بیشتر پیدا کرده است. علامه طباطبایى بر این مطلب تأکید دارد.) [29]

بر اساس این سخن استاد، تربیت در حقیقت تلاشى است در جهت افزایش ممارست که افزایش آگاهى را در پى دارد، مرتبه بالاى چنین آگاهى، خوى، عادت و ملکه نامیده مى‏شود.

اهداف و مبانى تربیت

شناسایى و شناساندن هدف تربیت، از سرفصل‏هاى عمده فلسفه آموزش و پرورش‏ [30] و از عوامل هدایت کننده اقدامات تربیتى به حساب مى‏آید.

شهید مطهرى، ضمن طرح اهداف حقیقى و خیالى زندگى به این نتیجه مى‏رسد که آخرین هدف و آرمان اصلى در اسلام جز خدا چیزى دیگرى نیست‏ [31]، سایر هدف‏ها زاییده این هدف‏ [32] و هر کدام منزلى از منازل است نه سر منزل، لذا عبادت هم، چنین است، قرآن مى‏فرماید: [33]

(اقم الصلوة لذکرى) (طه/14)

نماز را براى یاد و ذکر من به پا دار.

استاد تمام هدفگیرى‏هاى صحنه زندگى را، بازتاب خداجویى مى‏شناسد. جهت توضیح هر چه بیشتر مطلب، پاسخ ایشان را به این پرسش که چرا انسان تنوع طلب است مى‏خوانیم:

(تحلیل صحیح این مطلب این است که انسان اگر به آن چیزى که مطلوب حقیقى و واقعى او است برسد آرام مى‏گیرد. سرگردانى انسان، ناشى از این است که آن حقیقت را به صورت مبهم مى‏خواهد و براى او تلاش مى‏کند. به یک چیز مى‏رسد خیال مى‏کند این، همان است، ولى یک مدتى که از نزدیک او را بو مى‏کند، فطرتش او را رد مى‏کند، مى‏رود سراغ چیز دیگر این است که قرآن مى‏فرماید: (الذین آمنوا و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللّه ألابذکر اللّه تطمئنّ القلوب) (رعد/28)، یعنى تنها با یاد خدا دلها آرام مى‏گیرد.) [34]

ایشان یاد خدا را هدفى مى‏شناسد که با آبیارى آن، تعقل و احساسات نیز رو به رشد مى‏گذارند [35] و با کسب درجات قرب پروردگار، علم، قدرت، حیات، اراده، مشیت و نفوذ نیز تکامل پیدا مى‏کنند. [36]

ییاد خدا همان گونه که هدف اساسى تربیت قرآنى شمرده شده است، اساسى ترین پایه و مبناى نظام تربیتى دین نیز به حساب مى‏آید، زیرا در تعریف مبانى تربیت آمده است:

(منظور از مبانى آموزش و پرورش، پایه‏هاى اساسى است که آموزش و پرورش بر آنها استوار مى‏شود.) [37]

آموزش و پرورش داراى چهار پایه یا عامل اساسى است که هم از آنها اثر مى‏پذیرد و هم در آنها اثر مى‏گذارد، این چهار پایه عبارتند از: مبانى روان شناسى، مبانى اجتماعى، مبانى فلسفى و مبانى اجتماعى. [38]

بر اساس دو تعبیر بالا، مبناها و فعالیت‏هاى تربیتى، داراى رابطه زیربنایى و روبنایى و تأثیر و تأثّر متقابل مى‏باشند.

درمبانى تربیتى مورد قبول استاد که عبارتند از: حس کرامت، حس حقیقت جویى، وجدان جمعى و خداخواهى، دو ویژگى یاد شده به صورت روشن قابل مطالعه هستند و نقش زیربنایى آنها در شکل گیرى نظام و اقدام تربیتى و نیز تأثیر و تأثّر متقابل بین آنها و فعالیت‏هاى پرورشى، تردید ناپذیر است. این مبانى در نگاه اول، متفاوت و با ماهیت‏هایى روان شناختى، فلسفى وجامعه شناختى به نظر مى‏آیند، ولى با دقتى، مطالعه کننده باور مى‏کند که تمام آنها ماهیت روان شناختى دارند و در نهایت به یک اصل پایه‏اى برمى‏گردند که خداگرایى باشد.

انسان و حس کرامت

استاد، حس کرامت را پایه، محور و توجیه کننده ارزش‏هاى اخلاقى مى‏شناسد [39] و براین باور است که (شرافت) و (کرامت) ذاتى انسان است و ناآگاهانه آن کرامت را احساس مى‏کند و بعد در میان کارها و ملکات احساس مى‏کند که این کار با آن شرافت متناسب هست یا نه، وقتى احساس تناسب و هماهنگى مى‏کند آن را خیر و فضیلت مى‏شمرد، و وقتى آن را بر خلاف آن کرامت مى‏یابد آن را رذیلت مى‏داند. [40]

قرآن با صراحت مى‏گوید: (و لقد کرّمنا بنى آدم)

(مقصود این است که ما در خلقت و آفرینش، او را مکرّم قرار دادیم؛ یعنى این کرامت و شرافت و بزرگوارى را در سرشت و آفرینش او قراردادیم.) [41]

(اسلام وقتى که مى‏خواهد انسان را به اخلاق نیک فرا خواند، او را به یک نوع درون نگرى دعوت مى‏کند تا حقیقت وجودى خود را کشف کند، آن گاه احساس کند که پستى با جوهر وجود او سازگار نیست و براساس چنین درکى کارهاى بایسته و انجام دادنى را از کارهاى نبایسته بازشناسد و این است معنى (و نفس و ماسوّاها. فألهمها فجورها و تقواها) (شمس/7 8) [42]

در زمینه ناسازگارى بعد ملکوتى انسان که احساس کرامت را در متن خود دارد با رذیلت‏ها، و سازگارى آن با فضیلت‏ها مى‏نویسد:

(به آن خود توجه کردن، یعنى حقیقت انسانیت خویش را دریافتن و شهود کردن. وقتى انسان به او توجه مى‏کند، آن را به عنوان محض حقیقت در مى‏یابد، چون جوهر او جوهر حقیقت است و با باطل و ضد حقیقت‏ها و پوچ‏ها و عدم‏ها ناسازگار است، او با راستى سازگار است، چون راستى حقیقت است و دروغ، چون پوچى و بى حقیقتى است، با او ناسازگار است او از سنخ قدرت و ملکوت است، پس با عجز و ضعف و زبونى ناسازگار است؛ از سنخ علم است، با جهل ناسازگار است؛ از سنخ نور است باظلمت ناسازگار است؛ از سنخ حرّیت و آزادگى است پس با ضد آزادى ها و ذلت و با بردگى اعم از اینکه بخواهد برده انسان دیگرى باشد یا برده شهواتش که با خود اوست، ناسازگار است، از سنخ قداست یعنى تجرد و ماوراى خاکى بودن است، با آلودگى‏هاى خاکى و طبیعى که انسان بخواهد اسیر طبیعت باشد، ناسازگار است.) [43]

وى بر اساس داده‏هاى قرآن بر این مطلب نیز تأکید دارد که انسان‏ها حتى مؤمنان به جاى توجه به خود و دست‏یابى به تکامل، در معرض خطر خودباختگى قرار دارند:

(قل إنّ الخاسرین الذین خسروا أنفسهم) (زمر/15)

بگو زیان کاران حقیقى کسانى هستند که خود را زیان کرده‏اند.

منشأاین خودباختگى، خود فراموشى است که از فراموش گرفتن خدا سرچشمه مى‏گیرد، قرآن مى‏فرماید:

(ولاتکونوا کالذین نسوا اللّه فأنساهم أنفسهم) (حشر/19)

نباشید چون آنها که خدا را فراموش کردند، پس آن گاه خداوند آنها را به فراموش کردن از خودشان واداشت.

اگر انسان خیال کند که خودِ واقعى‏اش را دریافته است بدون اینکه خدا را دریافته باشد اشتباه کرده، این از اصول معارف قرآن است‏ [44]، همیشه خود را گم کردن، عکس العمل قهرى خدا را گم کردن است. [45]

حسّ حقیقت جویى

حس حقیقت‏جویى یکى دیگر ازخواسته‏هاى فطرى و پایه‏هاى بناى تکامل و رشد شخصیت انسان است.

استاد مطهرى، این حس را منشأ پیدایش علم و فلسفه مى‏شناسد [46] و (گویا) انتقال از علت به معلول را نیز از جلوه‏هاى حس حقیقت‏جویى مى‏داند که بر اساس آن انسان در جست‏وجوى خدا برآمده و از علت‏ها به علة العلل رسیده است. [47] انسان با مطالعه طبیعت که مورد سفارش قرآن است به اداره هستى و طبیعت از سوى نیروهاى مافوق طبیعت ایمان پیدا مى‏کند. [48] و از راه خواندن کتاب خلقت به شناخت خداوند نایل مى‏گردد. [49] البته در صورتى که خرد انسان از امور حسى، وهمى، خیالى و تعصّب‏ها رهایى یافته و به صفاى لازم رسیده باشد. [50]

(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولى الألباب)

در خلقت آسمان و زمین، در مشاهده همین پیکر عالم و پوسته و قشر عالم، نشانه‏ها و دلایلى بر روح عالم و لُبّ هستى است، ولى براى کسانى که خود داراى اندیشه باشند.

(الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار) (آل عمران/191 و190)

آن کسانى که خدا را در دل خود یاد مى‏کنند، در اندیشه خود با خداى عالم و مرکز و روح عالم ارتباط پیدا مى‏کند، در همه حال در یاد او هستند، در حالى که ایستاده‏اند و در حالى که نشسته‏اند، در حال آسایش و درحال سختى، در همه حال، در نظام عالم فکر مى‏کنند؛ مى‏رسند به آنجا که به حرکت غایى و تسخیر موجودات پى مى‏برند و مى‏فهمند که عبث نیست، خودشان عبث آفریده نشده‏اند، قیامت و رسیدن نتیجه اعمالى در کار هست. [51]

قرآن مسائلى را به عنوان موضوع تفکر پیشنهاد مى‏کند که نتیجه مطالعه آنها علوم طبیعى، ریاضى، زیستى، تاریخى و غیر آن است:

(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التى تجرى فى البحر بما ینفع الناس و ماأنزل اللّه من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من کلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون) (بقره/164)

در آفرینش آسمان ها و زمین، در گردش شب و روز، در حرکت کشتى بر روى آب، آمدن باران، حیوانات روى زمین، بادها و ابرها، در همه اینها نشانه‏هاى قدرت و حکمت پروردگار است و شناخت نظام آنها انسان را به توحید نزدیک مى‏کند. [52]

خلاصه سخن اینکه از نردبان حس حقیقت جویى و موضوعات قابل مطالعه در رابطه با آن، مى‏توان به غیب و توحید رسید؛ پس بایستى با چنین هدف گیرى به استفاده از آن پرداخت.

وجدان عمومى

استاد مطهرى وجدان عمومى‏را نیز یکى از مبانى اخلاقى و تربیتى اسلام مى‏داند [53] که نه تنها در قالب انسان دوستى که در قالب دوستى اشیاء ظهور پیدا مى‏کند.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

بررسی زن از دیدگاه شهید مرتضی مطهری

ازنظر مطهری زندگی اجتماعی آدمی برخلاف زندگی اجتماعی حیوانات همواره دستخوش تغییر وتحول است طبیعت انسان را بالغ و آزاد و خود سرپرست قرار داده است انسان راه خود را به کمک عقل وعلم وبا قوانین وضعی می پیماید و به همین دلیل است که در مسیر تکامل خود به فساد و انحراف کشیده میشود به عقیده مطهری این دو استعداد یعنی استعداد انحراف و استعداد تکامل از یکدیگر
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 25 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 47
بررسی زن از دیدگاه شهید مرتضی مطهری

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

( زن از دیدگاه شهید مرتضی مطهری )

ازنظر مطهری زندگی اجتماعی آدمی برخلاف زندگی اجتماعی حیوانات همواره دستخوش تغییر وتحول است. طبیعت انسان را بالغ و آزاد و خود سرپرست قرار داده است . انسان راه خود را به کمک عقل وعلم وبا قوانین وضعی می پیماید و به همین دلیل است که در مسیر تکامل خود به فساد و انحراف کشیده میشود . به عقیده مطهری این دو استعداد یعنی استعداد انحراف و استعداد تکامل از یکدیگر تفکیک اپذیر نیستند . دو استعداد بالا انسان را به افراط وتفریط می کشانند . او معتقد است که انسان کوشش میکند با نیروی علم و ابتکار، هم خود را با مظاهر ترقی و پیشرفت زمان هماهنگ کند، و هم جلوی انحرافات زمان را بگیرد . امااین روند همواره در مسیر درست خود حرکت نمیکند و انسان دچار بیماری جمود و جهل میگردد . به عقیده مطهری بیماری اول سکون و توقف ،و بیماری دوم سقوط و انحراف را برای زندگی آدمی به ارمغان می آورد .


مطهری میگوید:

جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمیگیرد ، و جاهل هرپدیده نو ظهوری را به نام مقتضیات زمان ، به نام تجدد وترقی موجه میشمارد . جامد هر تازهای را فساد و انحراف میخواند و جاهل همه را یک جا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش میگذارد .

قطعه بالا در شناسایی دیدگاه اجتهادی مطهری دارای اهمیت است ؛ دیدگاهی که خود او از آن به دیدگاه "اعتدالی " یاد میکند . به این ترتیب نگرش مطهری به مسایل زنان ، نه دیدگاه تجددگرایی محض است ونه نگرش سنتی . چنین طرز تلقیای سبب میشود که مطهری مساله زن رادر عصر کنونی نه رهایی زن در معنای لیبرالی ، بلکه درخانواده بداند .ازاین رو مطهری نقطه عطف بحث خود از جنبش زنان را در کشورهای اسلامی ،حقوق طبیعی خانواده معرفی میکند . به این ترتیب مبنای تمامی تعالیم جنسی و جنسیتی مطهری از قبیل حجاب ، میراث، خواستگاری ،ازدواج و... بر اساس این حقوق تفسیر میشود . اما درک این حقوق خود در گروی فهم مفهوم" طبیعت" ویا" فطرت " است . به این ترتیب شناخت مساله زن ، روش مطالعات زنان ، طبیعت و حقوق طبیعی مهمترین بنیانهای شناخت تعالیم جنسی و جنسیتی مطهری هستند .

مساله زن از نظر مطهری

مطهری در مقدمهای که به کتاب نظام حقوق زن در اسلام در سال 1353 نگاشت، جهتگیری خود را در باره مسایل زنان به خوبی نشان داده است . این مقدمه توضیح مناسبی از دیدگاه اجتهادی مطهری میباشد که ضمن آن پس از تاکید بر توجه به اقتضائات جهان معاصر ، انحراف جنبشهای فمنیستی معاصر را از نظر او آشکارا نشان میدهد . مطهری در این مقدمه اساسی ترین مساله زن را در جامعه معاصر نظام حقوق خانواده میداند . به عقیده مطهری پیدایش شعار آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد ،به عنوان مساله اصلی فمنیسم در دنیای غرب به حوادث سده هفدهم میلادی و بعداز آن بر میگردد . در تفسیر مطهری ، از سده هفده به بعد ، پابه پای نهضتهای علمی وفلسفی ، نهضتی در زمینه مسایل اجتماعی و به نام حقوق بشر پا گرفت . نویسندگان سدههای هفده وهجده عقاید خود در باره حقوق فطری و طبیعی و سلب ناپذیربشر را در میان مردم منتشر کردند . مطهری اصل اساسی مورد توجه این نویسندگان را وجود یک سلسله از حقوق و آزادیهای طبیعی برای انسان میداند . این نهضتهای فکری و اجتماعی ابتدا در انگلستان ،سپس در امریکا وفرانسه ثمرههای خود را آشکار کرد وسپس به تمام نقاط دنیا گسترش یافت. مطهری تحول بعدی را در سده نوزدهم میجوید ؛ زمانی که اندیشههای جدید در زمینه حقوق انسانها در مسایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پدیدار شد . این تحولات در نهایت به سوسیالیزم منتهی گشت . مطهری بیان میکند که تا اوایل سده بیستم تمامی تلاشها در زمینه حقوق انسانها مربوط به حقوق ملتها در برابر دولتها یا حقوق طبقه کارگر در برابر طبقه سرمایهدار بود . مطهری بیان میکند که در سده بیستم، برای نخستین بار مساله حقوق زن در برابر حقوق مرد مطرح شد وتساوی زن ومرد اعلام گشت . در جمع بندی مطهری از تحولات سه سده اخیر ، این نکته برجسته است که محور اصلی همه نهضتهای اجتماعی غرب دو مساله آزادی و تساوی است ، واز این روست که او معتقد است که در نهضت حقوق زن در غرب به عنوان ادامه نهضتهای اجتماعی اروپا ،جز از آزادی و تساوی سخنی به میان نیامد . این مساله به نظر مطهری با توجه به وضعیت مرارت بار تاریخ حقوق زن در اروپا تشدید میشود . به این ترتیب پیشگامان نهضت اجتماعی اروپا ، آزادی زن وتساوی حقوق زن ومرد را مکمل و متمم حقوق بشر دانستند . در حالی که به عقیده مطهری آن چه که به فراموشی سپرده شد مساله اساسی نظام حقوق خانواده بود . در تحلیل انتقادی مطهری از نهضت رهایی زن در اروپا ، دلیل غفلت از حقوق خانواده آن است که درجریان این نهضت،داروی تمام بدبختیها و بیچارگیهای زن غربی را از شعار تساوی و آزادی طلب کردند . از این رو تساوی و آزادی زن به عنوان انسان ، براین حقیقت پرده افکند که زن به جهت زنانگی خود ازیک سری مشخصات مخصوص به خود برخوردار است که با ویژگیهای مرد تفاوت میکند . به نظر مطهری، این راز انحراف مساله زن در غرب ، ودلیل انحراف جنبشهای فمنیستی است . به عقیده او توجه به این تفاوتها که بر خاسته از طبیعت متفاوت هر یک از دو جنس مذکر ومونث است، تصحیح کننده مساله زن در جهان اسلام وغرب میباشد بخش نخست تفسیر مطهری از نهضت فمنیسم ،آن جا که توجه به مساله آزادی وخواست تساوی با مرد را موجب غفلت از حقیقت تفاوت میداند ، حاوی نقد فمنیسم لیبرال ، فمنیسم سوسیال و فمنیسم مارکسیستی است، در حالی که بخش اخیرسخنان او ، آنجا که به تحلیل انحراف نهضتهای فمنیستی غربی به دلیل غفلت از بعد انسانی زن وبزرگ نمایی بعد زنانگی زن می پردازد ، حاوی دیدگاه انتقادی مطهری به فمنیسم رادیکال میباشد. مطهری در جای دیگر می گوید زن در جهان گذشته به دلیل غفلت از انسانیتش مورد اجحاف قرار گرفت . ابن سخن نقد عمومی مطهری به دیدگاه سنتی است که واکنش در برابر آن، پیدایش فمنیسمهای لیبرال،سوسیال ومارکسیستی میباشد. در حالی که به عقیده او، زن در عصر حاضر به دلیل چشم پوشی از ویژگیهای زنانهاش، تحت ستم است .این قطعه ، در واقع نقد عمومی مطهری به فمنیسم رادیکال است که ویژگی زنانگی را عامل تعیین کننده جنبش زنان میداند .

اصل اجتهاد و روش مطالعات زنان

مطهری این عقیده را که هر تغییری که در وضعیت اجتماعی و از جمله در وضعیت زنان پیدا شود ، خصوصا اگراز مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد ، باید به حساب پیشرفت و تکامل گذاشته شود ، نمیپذیرد و آن را از گمراه کنندهترین افکاری میداند که دامنگیر مردم امروز شده است . او این گمان را رد می کند که چون وسایل و ابزارهای زندگی روز به روز تغییر می کند و کاملتر می گردد و با پیشرفت علم و صنعت ، تمام تغییراتی که در زندگی انسان پیدا می شود ، نوعی پیشرفت است که باید از آن استقبال کرد. به عقیده مطهری زمان همان گونه که پیشروی و تکامل دارد ، به انحراف و فساد نیز کشیده میشود . وضعیت زنان در غرب زمان حاضر، میتواند نمونه خوبی از ادعای بالا، برای مطهری باشد و همان طور که او معتقد است یک مصلح یا جنبش اصلاحی میتواند با قیام بر ضد وضعیت زنان ، آن را اصلاح کند ، یک مرتجع یا حرمت ارتجاعی نیز میتواند با مخالفت با زمان حاضر ،وضعیت زن معاصر را به تباهی و فساد بکشاند . او که از گروه اول به نام جاهلان و از گروه اخیر به نام جامدان نام میبرد، میگوید جاهل و جامد هر دو فرض میگیرند که وضعی که زنان در گذشته داشتند جزو شعایر ومسایل دینی و بر خاسته از آن است و تنها تفاوتی که با هم دارند آن است که جامد نتیجه میگیرد که این شعایر را باید نگهداری کرد و جاهل به این نتیجه میرسد که دین ملازم با کهنه پرستی و علاقه به سکون است . به عقیده مطهری کنش و واکنش دو گروه بالا وضعیت زن را مشکل تر میکند چرا که جمود جامدان موجب میدان دادن به تاخت وتاز جاهلان میشود و جهالت جاهلان ، جامدان را د رعقایدشان متصلب تر میکند .

در واقع این جا مساله زمان و جهت گیری ارزش گذارانه نسبت به آن است که مساله" زن جدید" را پیش میکشد . نظر مطهری نسبت به تغییر، نگاه پیشرفت تک خطی نیست ، از این رو اومیگوید تجددگرایان افراطی ، گویا زمان را "معصوم" گمان میکنند وتغییرات سه سده اخیر در وضعیت زن را به دلیل جدید بودن آن مطلوب میپندارند . برای آنها به عقیده مطهری خوب و بد مفهومی جز نو و کهنه ندارد . این سخن به معنی هواداری از سنت گرایی نیست چرا که کهنه گرایی نیز خود در حقیقت از عقیده به نظریه تکامل خطی بر میخیزد و به معنی عصمت گذشته است . پس در این صورت در برابر مساله زن دردنیای معاصر چه باید کرد ؟ پاسخ مطهری بسیار آشکار است زیرا اسلام با قوانین ثابت و متغیری که دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و میتواند با وضعیت متغیر زن معاصر انطباق یابد . به اعتقاد مطهری اسلا م از چند روش میتواند به این مهم دست یابد .نخست این که اسلام شاخصهایی برای سیر بشر نصب کرده است . این شاخصها به عقیده او از سویی مسیر و مقصد وضعیت مطلوب زن را ارایه میکند و ازسوی دیگر انحرافها و تباهی های وضعیت موجود را نشان میدهد . او از این سخن نتیجه می گیرد که در اسلام یک وسیله یا یک شکل ظاهری و مادی نمیتوان یافت که جنبه " تقدس " داشته باشد تا مسلمانان موظف به رعایت همیشگی آن باشند. دومین ویژگی قوانین اسلام مربوط به دسته بندی آنها به دو دسته ثابت و متغیر است . این احکام بر حسب دو گونه نیازآدمی وضع شده است . به عقیده مطهری اسلام در باره نیازهای دگرگونی پذیرانسان حالت متغیری اتخاذ کرده است . اسلام اوضاع معاصر زنان را به اصول ثابتی مربوط کرده است ودر نتیجه این ارتباط، آن اصول ثابت در هر وضعی از اوضاع کنونی قانون فرعی خاصی را به وجود می آورد. سومین خصوصیت که به اسلام امکان انطباق تعالیمش با دنیای معاصر را میدهد، رعایت درجه مصالح موجود در دستورهای آن است . به عقیده او اسلام به کارشناسان اسلامی اجازه داده است که با سنجش اهمیت مصلحتها ی گوناگونی که در خلاف جهت یکدیگرپیرامون زندگی زنان پدید میآ یند و با توجه به راهنماییهای خود اسلام درباره این سلسله مراتب مصالح ، آن مصلحت را که مهم تر است انتخاب میکنند . و در نهایت آخرین ویژگی احکام اسلام ،مربوط به قوانینی است که " حق وتو" دارند. این قوانین در وضعیتهای ضرری و حرجی زنان ، احکام ثابت زنان را تعلیق میکنند .

مطهری علاوه بر ویژگیهای مربوط به احکام به دو امرتاثیرگذار اساسی دیگردر مطالعات زنان اشاره میکند . نخست اختیارات حاکم اسلا می در مسایل و معضلات زن معاصر است و سپس اصل اجتهاد . مطهری در جای دیگر اجتهاد را به اجتهاد ممنوع و اجتهاد مشروع تقسیم میکند . با دقت در سخنان مطهری آشکار میگردد که اجتهاد ممنوع در نزد او ، همان قوانین و مقرراتی است که بر اساس احکام اسلام به یکی ازشیوههای فوق الذکر ، وضع نشده باشد . از این رو آموزههای فمنیستی غربی نمیتواند موجه باشد . اما اجتهاد مشروع ، در نزد او، کاربرد تدبر وتعقل در فهم ادله شرعی و با اتکای به یک دسته شایستگیهای علمی بدست میآید . بنابر این ، تعالیم جنسی و جنسیتی اسلام در نزد مطهری ضمن رکون به اقتضائات دنیای معاصر ، میباید به قوانین اسلام به صورت یکی از صورتهای ممکن منقاد باشد .

طبیعت ، فطرت وحقوق طبیعی

مطهری میان سه اصطلاح طبیعت، غریزه وفطرت تفاوت میگذارد . به عقیده مطهری طبیعت معمولا برای اشیای بیجان به کار میرود اما کاربرد آن برای جانداران نیز مجاز است . از نظر او مفهوم طبیعت برای بیان یک خاصیت از خاصیتهای ذاتی یک چیز بیجان یا یک جاندار به کار میرود. به نظر مطهری ،براساس تفکر فلسفی هر یک از موجودات هستی خواصی مربوط به خود دارند که دیگر موجودات از آن بیبهره اند از این رومیباید نیرویی در آنها نهفته باشد که خاستگاه خاصیت مزبور باشند . او، همانند دیگر فیلسوفان اسلامی، این نیرو را که سر منشا خواص یک چیز یا یک موجود است طبیعت یا طبع آن مینامد . اما به عقیده مطهری اصطلاح غریزه ،بیشتر در باره حیوانات به کار میرود . در حالی که کاربرد این مفهوم در انسانها کمتر ، ودر مورد جماد ونبات بدون کاربرد است . سرشت غریزه هر چند هنوز ناشناخته است اما بیانگر یک ویژگی درونی در حیوانات است که راهنمای زندگی آنها میباشد . به عقیده او این حالت د رحیوانات حالتی نیمه آگاهانه است و اکتسابی نیست . و سرانجام مفهوم فطرت مخصوص انسان است . فطرت از نظر مطهری امری تکوینی میباشد . از این رو اکتسابی نیست اما از غریزه آگاهانهتر است ؛ به همین دلیل آدمی به فطریات خود آگاهی دارد. فطرت آدمی همچنین به مسایل مادی محدود نمیگردد بلکه به مسایل انسانی ارتباط مییابد. به رغم اصطلاح شناسی بالا مطهری در مسایل زنان از مفهوم طبیعت در کاربرد عام آن استفاده میکند که شامل اصطلاح فطرت وطبیعت هر دومیشود .

اینک پرسش اصلی آن است که از نظرمطهری طبیعت زن چیست ؟ وبا طبیعت مرد چه تفاوتی دارد ؟ ابتدا باید اذعان کرد که براساس مقدمات بالا، مطهری به تفاوت طبیعت مرد و زن اعتراف دارد .

و همین تفاوت در طبع است که نقشها و وظایف خاصی را برای هر یک از آنها ایجاب میکند . او در جاهای مختلف از آثار خود طبیعت زن را "جلوهنمایی" و " نازیدن" ، و "اسیر محبت مرد بودن" میداند . در حالی که طبیعت مرد بیشتر " نیازمندی " ،" طلب" ، " بنده شهوت " و " خریدار وصال زن بودن " است .

طبیعت، مرد را مظهر طلب وعشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن ومعشوق بودن ... این یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزه مرد نیاز وطلب و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است . ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومندی جسمانی مرد ، با این وسیله جبران کرده است .

مطهری می پذیرد که اسلا م برای انسان نوعی شخصیت ذاتی وقابل احترام قایل است ومعتقد است که متناسب با کرامت انسان در متن آفرینش یک سلسله حقوق و آزادیها به اواعطا گشته است. اواذعان دارد که این حقوق نیز مورد پذیرش اسلام میباشد . این دو اصل مطهری را به این نتیجه میرساند که یگانه مرجع صلاحیتدار برای شناسایی حقوق واقعی انسانها کتاب آفرینش است و وضعیت حقوقی زن و مرد در مقابل یکدیگر ، با مراجعه به آن مشخص میشود .ظریهای که ایده طبیعت را به حقوق زنان ربط میدهد این است

از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شد ه که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف ، موجودات را به سوی کمالاتی که استعداد آنها در وجود آنها نهفته است سوق میدهد .

هر استعداد طبیعی مبنای یک "حق طبیعی " است و یک "سند طبیعی" برای آن به شمار میآید .

به عقیده مطهری دستگاه خلقت هر نوعی از انواع موجودات را بر پایه اصل عدل ، در مداری مخصوص به خود او قرار داده است و سعادت او در آن قرار که در مدار طبیعی خودش حرکت کند . مطهری معتقد است دستگاه آفرینش در این کار خود هدف دارد وآنها را از روی بیخبری انجام نمی دهد . از این رو حقوق خانواده مانند دیگر حقوق طبیعی باید در طبیعت جست وجو شود .


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

بررسی ظهور حضرت مهدى(عج) از دیدگاه جامعه اسلامى

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 120 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 107
بررسی ظهور حضرت مهدى(عج) از دیدگاه جامعه اسلامى

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

عنوان :

ظهور حضرت مهدى(عج)

از دیدگاه جامعه اسلامى

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشیده نیست که مسأله مهدویّت و اندیشه ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، یکى از مسایل بسیار حیاتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، که شیعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر این عقیده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقاید قطعى خود مى دانند.

گرچه وجود این عقیده در اسلام به خصوص در میان شیعیان، از مسایل بسیار حایز اهمیّت، و از اعتقادات بنیادى محسوب مى شود، و از این رهگذر در میان همه مذاهب اسلامى، شیعیان بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، لذا برخى از افراد نا آگاه و بى اطّلاع، یا لجوج و معاند پیوسته کوشیده و مى کوشند تا این عقیده را در مذهب شیعه محصور کنند، ولى هرگز عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) در اسلام اختصاص به شیعه ندارد. بلکه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمین بوده، و کلیّه فِرَق اسلامى در این عقیده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّى فرقه ساخته شده «وهّابیت» نیز آن را جزء عقاید قطعى و مسلّم خود مى دانند و به طور جدّى از آن دفاع مى نمایند، و معتقدند که: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) بر هر مسلمانى واجب است، و جز افراد نادان و بى اطّلاع و بدعت گزار، منکر آن نخواهند بود.( )

به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حدیثى و تاریخى شیعه و سنّى استفاده مى شود این است که: مسأله مهدویّت و عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)یکى از ضروریات دین مقدّس اسلام است که منکر آن از آیین اسلام بیرون است. از این رو، کلیّه مسلمانان از شیعه و سنّى ـ و به طور کلّى عموم اُمّت اسلامى ـ عقیده دارند، که بر اساس روایات وارده، ناچار باید در آخر الزمان (و تاریک ترین دوران تاریخ بشر) مردى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور کرده، بر همه کشورها مسلّط شود، و دین را تأیید بخشد، و سراسر روى زمین را پر از عدل و داد کند، و او از دودمان پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)و از نسل حضرت فاطمه(علیها السلام) است.

از نظر مسلمانان، مسأله «مهدویّت» و عقیده به ظهور مهدى موعود(علیه السلام)یک اعتقاد عمیق دینى و مذهبى، و یکى از مهمترین و حسّاس ترین فرازهاى عقیدتى اسلامى است.

این عقیده در اسلام و به خصوص در میان شیعیان، از اعتقادات بنیادى و تردید ناپذیرى است که هیچ گونه شک و تردید در آن وجود ندارد.

عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان عقیده دارند که اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)از ضروریات مذهب است، و اخبار و روایات مربوط به آن حضرت، از طریق شیعه و سنّى به حد «تواتر» رسیده است.(

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک مهدى موعود(علیه السلام)که در روایات متواتر اسلامى با اوصاف: «قُرشى، هاشمى، فاطمى، علوى، حسنى، و حسینى» معرّفى گردیده، و نویدهاى ظهور مبارک آن حضرت سالها پیش از ولادت با سعادتش از زبان مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و خاندان پاکش(علیهم السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو شده، یک امر قطعى و مسلّم است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که ظهور مبارک حضرت مهدى(علیه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعى خداوند است، و نویدهاى ظهور آن موعود جهانى در قرآن کریم و روایات اسلامى به صورتى گسترده در نهایت وضوح و روشنى بیان شده است.

عموم مسلمانان عقیده دارند که طبق وعده هاى قرآن کریم و روایات اسلامى، در آینده تاریخ و در آخر الزمان، مردى از اهل بیت به نام حضرت مهدى(علیه السلام) ظهور خواهد کرد که دین را تأیید، و عدل و داد را آشکار خواهد نمود، و دشمنان دین و انسانیّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مى شود، و بر همه کشورها و ممالک اسلامى مسلّط مى گردد.

در زمان او اسلام جهانگیر مى شود، سراسر روى زمین پر از عدل و داد مى شود، پرچم توحید و یکتاپرستى در همه جهان به اهتزاز در مى آید، دینى جز دین مبین اسلام باقى نمى ماند، نظام جهانى بر اساس ایمان به خدا و احکام اسلام استوار مى گردد، بر تمام جهان دین واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حکومت مى کند، و در همه جا صلح و صفا ایجاد مى شود، و حقّ و عدالت پیروز، و ظلم و ستم یکسره از بین مى رود.

عموم مسلمانان عقیده دارند که با جهانى شدن ظلم و ستم، فساد و تبهکارى و وجود حکومت هاى ظالمانه با معیارهاى غیر عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهى، ظهور مهدى موعود(علیه السلام) یک ضرورت اجتناب ناپذیر است که طبق وعده هاى صریح اسلامى آنچنان که در قرآن کریم واخبار اهل بیت(علیهم السلام) آمده است، سرانجام باید ظاهر شود; کاخهاى ستمگران را برسرشان فرو ریزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گیتى به اهتزاز درآورد، ریشه ظلم و بیداد را از بیخ و بن برکند، و بر ویرانه هاى کاخ جبّاران و ستمکاران، جهانى آباد و آزاد بنیان نهد، و انسانها را از زیر یوغ استعباد، استثمار و استعمار رهایى بخشد.

آرى خواننده گرامى! عموم مسلمانان و به ویژه شیعیان، عقیده دارند که ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) یک امر محتوم و مسلّم است که بدون تردید واقع خواهد شد، و کفر کافران، لجاجت منکران و سرسختى معاندان، در تحقّق اراده و مشیّت الهى، و ظهور منجى آسمانى، کمترین اثرى نخواهد داشت، و از این رو همه منتظر و چشم به راهند، و همه انتظار روزى را مى کشند که نداى نوید ظهور «منجى موعود» در سرتاسر جهان طنین انداز شده، همه ساکنان روى زمین، طنین آن نداى آسمانى را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت کنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سویش روان گردند.

اینک براى این که مهدى موعود اسلام را بشناسیم، و بدانیم که اسلام در زمینه ظهور آن یکتا بازمانده حجج الهى چه نویدهایى را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبى را که در دریاى ژرف و ناپیدا کرانه متون اصیل اسلامى آمده است در اینجا مى آوریم.

آنچه در مقام معرّفى مهدى موعود(علیه السلام)، در منابع معتبر شیعه و سنّى آمده، بدین قرار است:

«او، حجّت خدا، خاتم اوصیا، رهایى بخش اُمّت، مهدى، منتظر، قائم آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقیّة اللّه، صاحب شمشیر، ظاهر کننده دین، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار ( صاحب خانه ) مأمول، مؤمَّل، ( امید آینده ) نایب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابى)، منتقم، سیّد، جابر (ترمیم کننده دین)، خازن (خزینه دار علوم الهى)، امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقاى دو جهان، و امام منتظر براى تأسیس حکومت عدل الهى است».( )

پدرش گنج دانش ایزدى، امام حسن عسکرى(علیه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوى کنیزان جهان از بیتى رفیع و خاندانى جلیل است که از امام حسن عسکرى(علیه السلام)فرزندى جز آن آخرین حجّت خدا از این بانوى بزرگوار نمانده است.( )

در سال 255 هجرى قمرى، در سپیده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پایتخت عبّاسیان چشم به جهان گشود.( ) نامش، نام پیامبر ـ محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) ـ و کنیه اش کنیه پیامبر ـ ابوالقاسم ـ است.

«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان; زیرا حکومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پى او و مشتاق یافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نیروى خود را در اطراف خانه امام حسن عسکرى(علیه السلام)متمرکز کرده و دهها جاسوس به کار گرفته بود، و بر هر جاسوسى، جاسوسى دیگر گمارده بود تا از ولادت ولىّ خدا حضرت بقیّة اللّه(علیه السلام)آگاه شده، نور خدا را خاموش کند، ولى مشیّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود که حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ کند».( )

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى(علیه السلام) در شب هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى، بار دشوار و توان فرساى امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حکمت آمیز پروردگار، از مردم «غیبت» اختیار فرمود.( )

دوران غیبت آن حضرت دو بخش متمایز دارد:

1 ـ غیبت صغرى یا کوتاه مدّت ـ سال 255 تا 329 هجرى ـ که در این دوره شیعیان مى توانستند توسط سفیران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگیرند و با وى ارتباط برقرار کنند.

این چهار تن نایب خاص، که شیعیان مى توانستند در دوران غیبت صغرى توسط آنها با حضرت مهدى(علیه السلام) تماس بگیرند و مشکلات خود را به ناحیه مقدّسه برسانند و پاسخ هاى لازم را دریافت نمایند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعید عمروى، محمّد بن عثمان بن سعید، حسین بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى، که با رحلت او باب «نیابت خاص» بسته شد.

2 ـ غیبت کبرى یا بلند مدّت که تا امروز ادامه یافته است. در این دوره سفیر و نایب خاصّى براى آن حضرت نیست، و راه تماس رسمى و آشکار براى مردم وجود ندارد. و بر آنهاست که از نوّاب عام امام(علیه السلام)ـ یعنى از فقهاى پارسا وخویشتن دار ـ پیروى کنند.( )

غیبت صغرى از همان لحظه ولادت حضرت ولى عصر(علیه السلام) آغاز مى شود( ) و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرتش ادامه مى یابد( )ولى دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) آغاز شده و تا وفات على بن محمّد سمرى، امتداد مى یابد.( )

بنابراین، طول غیبت صغرى 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

به هر حال، نهان زیستى آن حضرت بدین معناست که دور از چشم مردمان ولى زیر همین آسمان کبود بسر مى برد. اگر برخوردى هم برایش پیشامد کند، اغلب ناشناخته مى ماند و دیدارهایش با شیعیان تنها به اذن خداست.

هم اکنون ـ سال 1414هجرى قمرى ـ نزدیک به 1159 سال از عمر شریفش مى گذرد و بنا به اراده و مشیّت حکیمانه الهى، هنوز شاداب، جوان و نیرومند است.( ) و این حالت کهنسالى و نافرسودگى او، بهترین محک براى رسوایى و سیه رویى دروغگویان و دروغ پردازان «مهدى نما» و مدّعیان مهدویّت است.

مهدى قائم(علیه السلام) وارث نهایى فضایل و کمالات انبیاء و اولیاء خداست. در خرد و دانش از همه پیشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگى از همه پیشروتر، و در کرم و بخشش از همه پیشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پیشتازتر است.( )

از کنار خانه کعبه ـ مکّه مکرّمه ـ قیام شکوهمند خود را آغاز مى کند، نخبه ترین پارسایان دلیر، و برگزیده ترین جنگاوران پرهیزکار آن زمان که 313 نفرند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مى زنند، و چون دژى محکم و استوار او را در میان مى گیرند.

خبر ظهور او به سرتاسر جهان مى رسد، و چون ده هزار نفر از مردمان دیندار و یکدل و نیرومند ـ هم شمار یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در فتح عظیم مکّه ـ به یاریش بشتابند و فرمانش را گردن نهند از مکّه بیرون مى آید( ) و با نبردى آزادى بخش و سخت خونین، ملّت هاى اسیر و به دام افتاده را رهایى مى بخشد.

سپاه پیروزمند آن یگانه منجى عالم که در هیچ برخوردى شکست نمى خورد( ) سراسر گیتى را تسخیر مى کند، تمامى دولت هاى ستمگر و باطل را از روى صفحه زمین، بر مى اندازد، و حکومت واحد جهانى را بر اساس موازین عدالت اسلامى تشکیل مى دهد( )، فرمانروایى زمین به بندگان صالح، شایسته و نیک کردار خدا مى رسد، و ستمدیدگان و مستضعفان، وارث ثروتها، نعمت ها و قدرت ها در پهنه گیتى مى شوند چنان که خداوند متعال مى فرماید:

(وَنُرید أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضعِفُوا فِی الأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ).( )

«وما اراده کرده ایم که بر کسانى که در روى زمین به ضعف کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».

در سایه چنین حکومتى، ظلم، جور، جفا، تعدّى و تجاوز، و جنایت و خیانت ریشه کن مى گردد.( ) و برادرى و برابرى و عدالت و محبّت، همه جا را فرا مى گیرد.( ) تعالیم سعادت بخش اسلام به بهترین شکل به اجرا در مى آید، و آئین جاوید رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بر همه سرزمینها سایه گستر مى شود.( )

در تمام معابدى که غیر خدا پرستش مى شد تنها خدا را مى پرستند، و همگان به کیش توحید مى گرایند( )، و آنها که به هیچ رو در برابر منطق و برهان سرفرود نمى آورند و هنوز به وسوسه نفس و ابلیس، به بتها و طاغوتها دلبستگى تامّ وتمام دارند و به حکومت «اللّه» به هیچوجه گردن نمى نهند، نابود مى گردند.( ) و جانیان، زورگویان، آشوبگران و گردنکشان همگى از بین مى روند.

انتقام خون شهیدان راه حق ـ بویژه سرور آزادگان حضرت حسین بن على(علیه السلام) ـ از جلاّدان وخونخواران گرفته مى شود.( )

زمین، برکات بى شمار خود را نثار مقدم مبارک حضرتش مى نماید، و گنجهاى پربهایش را براى او آشکار و پدیدار مى سازد. همه جا سبز، خرّم، شاداب و شکوفا مى گردد، آسمان نیز نعمت هاى بى مانندش را بر زمین فرو مى بارد. فراوانى نعمت و برکت، به گونه اى زندگى را براى مردم شیرین و دلپذیر مى سازد که مردگان آرزوى برگشت به دنیا و زندگى دوباره را مى کنند.( )

حضرت مهدى(علیه السلام) دست عنایت خود را بر سر مردم مى گذارد، و با پرتوى از ولایت، به آنان رشد عقلانى و کمال اخلاقى مى بخشد.( ) و زمین به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان مى گردد.

هرکجا ویرانه اى باشد، به فرمان حضرتش آباد مى شود. أمن وأمان بر همه جا سایه افکن شده، و ترس، هراس و نگرانى از میان مى رود تا حدّى که زنى تنها، با زیب و زیور، مسافتى طولانى را مى پیماید بدون آن که هراسى از راهزنان یا درندگان به دل راه دهد.( )

اموال عمومى وثروت هاى همگانى را میان مردم یکسان بخش و پخش مى نماید،( ) و مردم آنچنان دست گشاده و سخاوتمند و مهربان خواهند شد که انسان حاجتمند، بدون آن که لازم باشد تمنّایى کند یا تقاضایى بر زبان آورد یا دست نیاز به سوى این و آن دراز کند، از جیب برادر ایمانى خود به اندازه نیاز بر مى دارد، و پس از فراغ و گشایش، آن را باز مى گرداند.( )

تعلیم و تربیت در زمان آن حضرت گسترش مى یابد; حضرتش چندین برابر علوم و معارفى را که فرستادگان الهى براى بشر آورده اند، آشکار مى سازد.( )

سطح دانش مردم آنچنان بالا مى رود که زنان، در خانه یاراى آن را دارند که بر پایه کتاب خدا و سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) قضاوت کنند.( )

خلاصه مطلب آن که، روزگار زرّین تاریخ بشر، که مصلحان و اندیشمندان جهان به نام هاى گوناگون چون: «مدینه فاضله»، «شهر آفتاب»، و سرزمین «الدورادو» از آن یاد کرده اند( ) همین دوران است که نوید تحقّق حتمى و قطعى آن در یک آیه از آیات قرآن مجید به اجمال آمده است آنجا که خداى عزّوجلّ مى فرماید:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنوُا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلهِمْ، وَلَُیمَکِنِنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذی ارْتَضى لَهُمْ وَلَیُبَدّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ).( )

«خداوند به کسانى از شما، که ایمان آورده و عمل نیک و شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنها را خلیفه روى زمین خواهد گرداند، همان گونه که مردم پیشین را خلافت روى زمین بخشید. و دین و آیینى را که برایشان پسندیده در سراسر جهان گسترده و پابرجا خواهد ساخت، و ترس و هراسشان را به آرامش وامنیّت مبدّل خواهد نمود، آنچنان که همگان تنها مرا پرستش نمایند، و چیزى را شریک من قرار ندهند و بعد از آن هرکس که کافر شود از پلیدان و بدکاران خواهد بود».

در این آیه قرآن، چهار نوید اساسى به مؤمنان صالح داده شده است:

1 ـ حکومت واحد جهانى بارهبرى آخرین حجّت خدا حضرت مهدى(علیه السلام) به وسیله مردمان صالح و با ایمان اداره خواهد شد.

2 ـ نظام کامل و عالى اسلامى در سراسر گیتى، برقرار خواهد شد و قوانین نجات بخش و سعادت آفرین اسلام دقیقاً به مرحله اجرا در خواهد آمد.

3 ـ بیم و هراس توده مردم به آسایش و امنیّت مبدّل خواهد گشت.

4 ـ همگان، خداى یکتاى بى همتا را خواهند پرستید، و هرگونه شرک، کفر و بت پرستى ریشه کن خواهد گردید.

چکیده و عصاره این چهار برنامه، همان جمله معروف و مشهورى است که شیعه و سنّى در کتاب هاى معتبر خود نقل کرده اند، و بیش از هر عبارت دیگرى در مورد خروج قائم آل محمّد(علیه السلام) بر زبان مبارک پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و دودمان پاکش(علیهم السلام)جارى گشته که فرموده اند:

«یَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً کَما مُلئِت ظُلماً وجَوْراً».( )

«سراسر روى زمین را پر از عدل و داد مى کند، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».

زمان ظهور منجى عالم تعیین نشده است.( ) سبب این «نامعیّنى»، وابستگى مستقیم زمان ظهور به پندار و گفتار و کردار آزادانه مردم است.

این بود فشرده آن چیزى که جامعه اسلامى و به خصوص شیعیان دوازده امامى درباره مهدى موعود(علیه السلام) و ظهور او، بدان عقیده دارند، و چشم به راه هستند، و از همه منادیان آزادى و مدّعیان بشر دوستى که به دروغ، هر روز در گوشه اى از جهان نداى آزادى سر مى دهند ولى خود در فرصت هاى مناسب آزادى را از ریشه و بن بر مى کنند، بیزارند، و تنها در انتظارِ ظهور آن یگانه منجى آسمانى و مصلح الهى بسر مى برند.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

بررسی انقلاب اسلامی و جهانی سازی اسلام

انقلاب اسلامی ایران تنها برای بهبود وضع معاش مردم شکل نگرفت، بلکه فراتر از این، یک ماهیت ارزشی و دینی دارد و از اینرو، اساسی ترین وصف انقلاب ایران، اسلامی بودن آن است، در این نوشتار، به راه های جهانی سازی انقلاب اسلامی ایران برای رسیدن به یک تمدن اسلامی اشاره خواهیم داشت
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 12 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 17
بررسی انقلاب اسلامی و جهانی سازی اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

انقلاب اسلامی و جهانی سازی اسلام


مقدمه:

انقلاب اسلامی ایران تنها برای بهبود وضع معاش مردم شکل نگرفت، بلکه فراتر از این، یک ماهیت ارزشی و دینی دارد و از اینرو، اساسی ترین وصف انقلاب ایران، اسلامی بودن آن است، در این نوشتار، به راه های جهانی سازی انقلاب اسلامی ایران برای رسیدن به یک تمدن اسلامی اشاره خواهیم داشت.

انقلاب دینی نمودار تفکر معنوی دستاوردهای انقلاب در زمینه های گوناگونی قابل پژوهش و بررسی است. اما با توجه به ماهیت دینی انقلاب اسلامی، آثار تربیتی و فکری آن بیش از همه اهمیت پیدا می کند. اگر انقلاب اسلامی فقط موجب ارتقای وضع معاش مردم شده و نوع حکومت را از دیکتاتوری به نوعی دیگر که قابل تحمل تر باشد تغییر می داد، چندان نمی شد روی کامیابی آن اصرار ورزید؛ زیرا از انقلابی که وصف لازم آن اسلامی است انتظاراتی فراتر از این می رود.

راههای جهانی سازی اسلام :

انقلاب اسلامی ایران، پدیده ای بی همتا بود که از پیش، تحلیلی برای آن وجود نداشت و حتی مبانی و مقدمات شناخت آن از اندیشه های جدید، غایب بود. البته کسانی مثل «آرنولدتوین بی»(1) به جایگاه معنویت در حیات و تمدن بشری نیم نگاهی انداخته و تهی شدن از معنویت را موجب زوال آن می دانستند و معتقد بودند تمدن آینده از جایی غیراز غرب باید سربرآورد. اما این مختصر، برای انقلابی عظیم با آثار سرشار و جاری بسیارش، به هیچ وجه کافی نبود.

این انقلاب، با بازگشت به حقایق فراموش شده فطری، دین را در منظر اندیشه بشری پررنگ و برجسته کرد و در دو سطح ملی و جهانی چاره ای باقی نگذاشت، مگر این که رویکردی نوین به دین، معنویت، انسان و جهان پدید آید.

انقلاب اسلامی در حقیقت نوعی اندیشه بر مبنای جهان بینی معنوی و متفاوت با علم و تکنولوژی رایج بر پایه جهان بینی مادی را از مغرب تاریخ حقیقت و مشرق جغرافیای گیتی به طلوع کشاند و انسان، جهان، جامعه و تاریخ را با روی و نمای الهی موضوع دانش و اندیشه قرارداد.

نتیجه این رویکرد، تأمین مبانی تازه ای برای دانش و فضاها و شیوه های دست نخورده ای برای اندیشه بوده است.

این انقلاب، تنها تحولی در جامعه و نظام سیاسی و اقتصادی آن نیست، بلکه دگرگونی در کیفیت حیات فردی و اجتماعی، اصلی ترین شاخص انقلاب اسلامی است که با گشودن راه هدایت و ایجاد معرفت متعالی و راستین، صورت واقعی خود را می یابد و می بالد.

انقلاب اسلامی، نمودار اندیشه ای معنوی است که می تواند رنجوری و ناتوانی علم و تکنولوژی را در ساختن تمدن طلایی برای انسان ها برطرف کند. اندیشه معنوی و پاکی که از طریق انقلاب اسلامی در قلب تاریخ رسوخ کرد، منظری سبز و روشن به روی حیات بشری گشود که در چشم انداز آن، ظهور منجی جهانی، بسیار نزدیک به چشم می آید.

بنابراین، پرسش از چیستی و چرایی دستاوردهای انقلاب اسلامی در قلمرو اندیشه، دو پیامد ارجمند به دنبال دارد؛ 1- پاسخ به چیستی آن، گستره اثرگذاری انقلاب اسلامی در راستای اهداف اصیل و اولیه آن را تبیین می کند. 2- پاسخ به چرایی، راه شکوفایی و توسعه ثمربرداری در این عرصه را فراخ می سازد.

زلزله ای در اندیشه های جهانی انقلاب اسلامی، کاستی و ناراستی بسیاری از نظریات را در حوزه علوم اجتماعی و علوم سیاسی آشکار کرد که در ادامه، به مواردی از آنها، فهرست وار اشاره می شود.

1- نظریه های مارکسیستی درباره انقلاب، با انقلاب اسلامی ایران زیر سؤال رفت؛ زیرا تاریخچه محتومی که در این نظریات برای انقلاب ها نوشته شده بود، در انقلاب اسلامی رخ نداد. مارکسیسم، سیر جوامع را از کشاورزی به سرمایه داری و پس از انقلاب، رسیدن به جامعه کمونیستی می دانست. انقلاب اسلامی ایران برخلاف این سیر، از بافت سنتی به انقلاب غیرکمونیستی رسید.(2) همچنین، اعتقاد به این که دین افیون ملت هاست، با خروش دینی مردم انقلابی ایران، تهی و تباه شد.
حتی نظریه پردازان مارکسیسم ساختارگرا نظیر «تدااسکاچ پل» در کتاب دولت
تحصیل دار و اسلام شیعی که می کوشیدند نظریه مارکسیستی انقلاب را بازسازی و اصلاح کنند، در برابر انقلاب ایران به ضعف تحلیل های خود اعتراف کردند.
«تدا اسکاچ پل»، از متفکران مارکسیسم ساختارگرا معتقد بود، یک انقلاب سیاسی، با تغییر حکومت، بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی صورت می گیرد و در این انقلاب، منازعات طبقاتی نقشی ندارد. اما یک انقلاب اجتماعی عبارت است از انتقال سریع و اساسی دولت و ساختارهای طبقاتی یک جامعه که اغتشاشات طبقاتی از پایین جامعه همراهی و در بخشی حمل می شود. چنین انقلابی در شرایط ویژه اجتماعی ساختاری و بین المللی صورت می پذیرد. مثلاً فشار سیاسی بین المللی یا شکست دولت در یک جنگ نظامی. (3) اما انقلاب ایران نشان داد که بدون مبنا بودن موضوع طبقات و کشمکش و تضاد میان آنها، بلکه باقدرت فکر و فرهنگ اسلام شیعی و بدون شرایط خاص بین المللی، به پیروزی رسید؛ انقلاب سیاسی اجتماعی که هم روابط قدرت را دگرگون کرد و هم در ساختار اجتماعی و نهادهای آن تحولی ژرف پدید آورد و حتی بر معادلات و روابط بین المللی نیز آثار قابل توجهی برجای نهاد.
2- نظریه پردازانی که انقلاب ها را براساس سیستم اقتصاد جهانی تحلیل می کردند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عناصری چون: فرهنگ، ایدئولوژی، رهبری و دین را بیشتر مورد توجه قرار دادند. (4)

3- تئوری ولایت فقیه، با انقلاب اسلامی وارد اندیشه های سیاسی شد و پژوهش های گسترده ای را دراین وادی رقم زد، تا جایی که امروز، مطالعه نظریه های دولت، بدون شناخت نظریه ولایت فقیه ناقص می ماند.

4- تأثیر بسزای انقلاب اسلامی بر نظریه های جامعه شناسی دین، اهمیت فراوانی دارد. بیش از این دین را در فرایند افسون زدایی از جامعه و تحقق عقلانیت و بلوغ عقلی در سیر تکامل خطی جامعه، روبه کاهش می دیدند(5). ولی انقلاب اسلامی، تکاپویی کامیاب بر خلاف همه این اندیشه های خام بود.

5- رواج اندیشه های اسلام خواهی در بین مسلمین، تقویت و تعمیق بیداری اسلامی، پدید آمدن جنبش های اسلامی در کشورهای عربی و خاورمیانه (6) و رشد اسلام گرایی در غرب و شرق دور، همه و همه، از کارکردها و رهاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه اندیشه و تحولاتی است که در تفکرات مردمان و فراتر از جغرافیای سیاسی این انقلاب رخ داده است.

هزار ساغر آب حیات پس از انقلاب اسلامی، با کانونی شدن اسلام در داخل کشور، به طور طبیعی و منطقی، توجه و تفکر اندیشمندان به اسلام افزایش یافت و بحث های علمی دراین باره، امروز ما را به جایی رسانده است که از جنبش نرم افزاری و نظریه پردازی براساس مبانی دینی در حوزه علوم انسانی سخن می گوییم و هسته های نوپژوه و پویا به منظور تولید دانش، به تکاپو افتاده اند و این اساسی ترین مرحله تمدن سازی و تحول تاریخ است که انقلاب اسلامی آن را پدید آورده و می رود تا بر تمامی اندیشه کفرآمیز و دانش های برآمده از آن خط بطلان بکشد.

انقلاب اسلامی، واقعه ای بود که علوم انسانی را در دو بعد اثباتی و آرمانی به جهش رساند و روح تازه ای در آنها دمید. پس از انقلاب اسلامی می توان از حکومت اسلامی و سازوکارها و نهادها و روابط قدرت در آن سخن گفت و حکومت آرمانی اسلام را نیز به عنوان آرزویی دست یافتنی ترسیم کرد.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

بررسی دروغ در دین‏دارى

دروغ در فضایل اخلاقى در کمالات روحى سه جور دروغ تصور مى‏شود یکى آن است که دروغ گو مى‏داند که فاقد فضیلت است و به دروغ، ادعاى داشتن‏فضیلت دارد مى‏داند که عاطفه ندارد، ولى ادعاى عاطفه مى‏کند
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 16 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 20
بررسی دروغ در دین‏دارى

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

دروغ در دین‏دارى

دروغ در فضایل اخلاقى

در کمالات روحى سه جور دروغ تصور مى‏شود:

یکى آن است که دروغ گو مى‏داند که فاقد فضیلت است و به دروغ، ادعاى داشتن‏فضیلت دارد; مى‏داند که عاطفه ندارد، ولى ادعاى عاطفه مى‏کند.

دیگر آن که حقیقت فضیلت را به درستى ندانسته و در تشخیص مصداق، اشتباه‏مى‏کند و دعوى داشتن فضیلت دارد. حسود است و به شخصیتى حسد مى‏ورزد، ولى‏حسادت خود را تنفر از ریا کارى و عوام فریبى مى‏پندارد.

سوم آن که حقیقت فضیلت را به خوبى مى‏داند و خودش هم فاقد آن است، ولى‏زیادى خود خواهى و شدت خود پسندى موجب مى‏شود که خود را داراى آن‏فضیلت‏بداند. او اگر وجدان خود را حاکم قرار دهد، پى مى‏برد که داراى آن فضیلت‏نمى‏باشد، ولى چیزى که در میان افراد خود پسند یافت نمى‏شود وجدان مى‏باشد وبس; خود خواهى راه حقیقت و سعادت را بر این دسته بسته است.

معمولا خود پسندى، بیش‏تر در کسانى یافت مى‏شود که تا حدى در موقعیتى که‏دارند موفقیتى به دست آورده باشند، هر چند آن موفقیت، کوچک باشد و خودشان‏هم در پیدایش آن، چندان سهیم نباشند، بلکه آن را اوضاع و احوال خانوادگى یا محلى‏ایجاد کرده باشد.

دروغ در ایمان

عرب‏هایى به حضور رسول خداصلى الله علیه وآله شرفیاب مى‏شدند و ادعاى ایمان مى‏کردند.آن‏ها یا حقیقت ایمان را نمى‏دانستند و یا اگر مى‏دانستند، خود پسندى، آن‏ها را دچاراشتباه کرده بود و چنین مى‏پنداشتند که ایمان دارند. خداى در قرآن ادعاى آنان راتکذیب مى‏کند و از طریق پیامبرش مخاطبشان قرار داده و مى‏گوید: هنوز ایمان دردل‏هاى شما داخل نشده است:

قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا، و لما یدخل الایمان فى‏قلوبکم.

سپس قرآن معناى ایمان را بیان مى‏کند:

«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون; .

مردم با ایمان کسانى هستند که به خداى و پیامبرش ایمان آوردند و به دیگران گمان بدنبردند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کردند; آن‏ها راست گو مى‏باشند و بس.

یعنى اگر این گونه مردم، ادعاى ایمان کنند، راست مى‏گویند، چون حقیقت ایمان‏را واجدند و از این سعادت برخوردار و گرنه عرب بیابانى را که کارش دزدى ویغماگرى بوده، با ایمان چه‏کار. از این که قرآن معناى ایمان را بیان کرده، ممکن است‏استفاده بشود که دروغ عرب‏ها در ایمان، بر اثر ندانستن ماهیت ایمان بوده است.

دروغ با خدا

کسى که نماز مى‏خواند، در سوره حمد، خداى بزرگ را مخاطب قرار داده ومى‏گوید: فقط تو را عبادت مى‏کنم. اگر این سخن را به راستى بگوید، خوشا به حالش‏که به عالى‏ترین مقام رسیده است، ولى بدبختانه بسیارى از ما مسلمان‏ها چنین‏نیستیم، خدا را عبادت نمى‏کنیم، بلکه دنیا را عبادت مى‏کنیم، آن وقت‏به خداى بزرگ‏مى‏گوییم: تو را عبادت مى‏کنیم. گاهى نیز در عبادت‏هاى ناچیزمان براى خدا شریک‏قائل مى‏شویم، ولى به حضرتش عرض مى‏کنیم: فقط تو را عبادت مى‏کنیم نه کس دگررا. بسیارى از مسلمانان در حال نماز متوجه خدا نیستند، دل در جاى دیگر دارند، ولى‏با زبان به خدا مى‏گویند: فقط تو را عبادت مى‏کنیم.

براى رسیدن به منظورى به هزاران در مى‏زنیم، حتى براى نوکرى بیگانگان آماده‏مى‏شویم، به زشت‏ترین عمل‏ها تن در مى‏دهیم، از شرافت، مردانگى، عفت، بلکه ازناموس خود، براى رسیدن به پشیزى یا به مقامى صرف نظر مى‏کنیم،آن وقت در حال‏نماز به خداى مى‏گوییم: فقط از تو کمک مى‏خواهیم.

دروغ در بیم و امید

یکى از صفات مسلمانى آن است که مسلمان همیشه به رحمت الهى امیدوار باشدو در عین حال از غضب حضرتش بیمناک.

امیدوارى کار دل است و اثرش از رفتار و کردار ظاهر مى‏گردد; کسى که اثرى ازامید در گفتار و رفتارش نیست، نبایستى به دروغ ادعاى امید کند. بیمناک بودن نیز ازصفات دل است که از رنگ چهره و خصوصیات احوال، آشکار مى‏گردد. کسى که ازغضب خداى بزرگ بترسد، چگونه جرات مى‏کند که به محرمات الهى و کارهاى ناروانزدیک شود؟ امیر المؤمنین‏علیه السلام پیوسته مى‏فرمود:

«از دروغ بپرهیزید! هر کسى امیدوار باشد در پى امید، روان است و هر کسى که‏هراسان باشد از آن چه مى‏ترسد گریزان خواهد بود.»

در شیعه بودن

یک پنجم مسلمانان جهان را شیعه على مى‏گویند. شیعیان در کشورهاى مختلف‏اسلامى، پراکنده هستند و محکوم قدرت‏هاى کشورها هستند. شیعیان ایران چند صدسال بود که از خود حکومتى نداشتند و در زیر سلطه اهل سنت‏بودند. همه چیز از آن‏سنیان بود و شیعیان فاقد همه چیز بودند و بدین حال روزگارانى را در محدودیت‏مى‏گذراندند، ولى در حدود چهار صد سال است (از زمان شاه اسماعیل صفوى که‏حکومت ایران در دست‏شیعه قرار گرفت) آن‏ها توانستند مراسم دینى خود را به‏آزادى انجام دهند.

از آن موقع کشور ایران، به نام کشور شیعه خوانده شد و ملت ایران را ملت‏شیعه‏نامیدند. در میان عرب‏هاى سنى مذهب، هر وقت‏بگویند عجمى، یعنى شیعى; حال‏آیا واقعا چنین است و ما ایرانى‏ها حقیقتا شیعه هستیم و در این ادعا راست گوبه شمار مى‏آییم یا نه؟

بهتر آن است که پاسخ این پرسش را نداده و ببینیم گذشتگان ما هنگامى که درحضور اولیاى خدا این ادعا را مى‏کردند، با چه وضعى رو به رو مى‏شدند و چه‏مى‏شنیدند; اینک چند نمونه:

معرفى رسول خداصلى الله علیه وآله از شیعه

مردى خدمت رسول خداصلى الله علیه وآله عرض کرد: فلان کس به ناموس همسایه‏اش‏نگاه مى‏کند و اگر موقعیتى براى او دست دهد، از عمل ناروا هم هراسى‏ندارد.

پیغمبر اسلام در خشم شد وامر به احضار او کرد. شخصى که در حضور مقدسش‏حاضر بود، عرض کرد: او از شیعیان شماست و به دوستى حضرتت و برادرت على‏افتخار دارد و از دشمنان شما متنفر و بیزار است. پیغمبر اسلام فرمود:

مگو که او از شیعیان ماست، زیرا دروغ است. شیعه ما کسى است که به‏دنبال ما بیاید و از ما پیروى کند و این که در مورد این مرد گفته شد، کار مانیست.


معرفى امام مجتبى‏علیه السلام

مردى خدمت نور دیده رسول خداصلى الله علیه وآله شرفیاب شد و عرض کرد: من از شیعیان‏شما هستم.

امام دوم، حضرت مجتبى‏علیه السلام به وى فرمود: اگر مطیع اوامر و نواهى ما هستى،راست گفتى و اگر غیر از این باشى، بر گناهان خویش افزوده‏اى. هیچ وقت مقامى‏عالیى را که دارا نیستى، ادعا مکن و مگوى از شیعیان شمایم، ولى بگوى از دوستان‏شمایم و دشمن دشمن‏هاى شما هستم.

معرفى امام حسین‏علیه السلام

دیگرى به حضور سید الشهداعلیه السلام عرض کرد: یابن رسول الله! من از شیعیان‏شمایم.

امام سوم فرمود: از خداى بترس و ادعایى مکن که خداى به تو بگوید: دروغ‏مى‏گویى. شیعیان ما کسانى هستند که دل‏هاى آن‏ها از هر آلودگى و زنگ و دغل پاکیزه‏مى‏باشد، ولى بگوى: من از دوستان شما هستم. (3) .


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

آمادگی ضرورت تشکیلات اسلامی

مقدمه انسان، موجودی است سرشار از استعدادها ونیروهای خلاق، درعین حال، وجودی انسان مجموعه ای است از تمایلات انسانی و حیوانی هر دو
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 23 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 24
آمادگی ضرورت تشکیلات اسلامی

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

دروس آمادگی

ضرورت تشکیلات اسلامی

ضرورت تشکیلات

مقدمه انسان، موجودی است سرشار از استعدادها ونیروهای خلاق، درعین حال، وجودی انسان مجموعه ای است از تمایلات انسانی و حیوانی هر دو.

روشن است که آن استعدادها و این تمایلات (چه انسانی و چه حیوانی) باید درجهت صحیح قرار گیرند تا انسان موجودی با رورو مثبت باشد، و اگر وسیله ای برای پرورش استعدادها و جهت دادن به تمایلات مختلف انسان وجود نداشته باشد، چه بسا این موجود که خدا او را بهترین مخلوقات میداند در مسیری قرار گیرد که نه تنها منطبق با مسیر صحیح انسانیت نیست، بلکه با آن درتضاد هم هست.

فلسفه ارسال رسل از سوی خدای تعالی همین است. پیامبران کارشان این است که انسان را در مسیر حق قرار می دهند و با شکوفا کردن استعدادهای او جهت دادن به تمایلاتش به او کمک می کنند تا همه نیروها و توانش را بر اساسی صحیح و متعادل و متناسب با آفرینش و قوانین الهی بکار گیرد و موجودی باشد قائو به قسط.[1]

در ادامه راه پیامبران کسانیکه می خواهند انسانها همواره از حداقل توان و استعداد خود حداکثر بهره برداریها را به عمل آورند و نگذارند ذره ای از این نیروها هدر بروند باید بدنبال ابزاری باشند که قدرت شکل دادن به نیروها را داشته باشد و بتواند ازکنار هم قرار دادن قطره ها دریایی پدید آورد زیرا کنده ها اجتماعی بسازد.این بس نیست که به استعدادهای آدمی شکوفائی و به تمایلات انسانها جهت داده شود. باید استعدادهای شکوفا شده و تمایلات جهت داده شده را شکل داد و از مجموعه متشکل این استعدادها ونیروها که همچون قطره های پراکنده هستند و از هر کدام جدا جدا کاری ساخته نیست دریایی بوجود آورد که دشتهای تشنه را سیرب می کند و سیلی پدیدار کرد که خروشان میرود و همه موانع را از سر راه انسان و تکامل جامعه بشری بر می دارد.

نقش هر مسلمان آگاه و متعهدی در هر زمان و هر مکانی اینست که در ادامه راه پیامبران رسالت آنها را به عهده بگیرد و برای هدایت انسانهای دیگر و تبدیل نیروهای پراکنده آنها به نیرویی قوی و پر توان لحظه ای باز نایستد. بدین ترتیب، هر مسلمان متعهدی باید جذب تشکیلاتی شود که قدرت جهت دادن و سازماندهی نیروهای انسانی را دارد و می تواند به این رسالت بزرگ عمل کند. و اگر چنین تشکیلاتی وجود نداشته باشد براینگونه افراد است که در مورد بوجود آوردن آن باشند و اگر وجود دارد ضعیف است باید با تلاش و کوشش خود آن را تقویت و نارسائیهایش را برطرف سازند. به هر حال، رسالت انسانی و الهی هر مسلمانی ایجاب میکند که همواره با پویایی در پی تحقق این هدف باشد و روشن است که وقتی چیزی به عنوان رسالت شناخته شد ذره ای درنگ نسبت به آن جایز نیست.

بدین ترتیب،کارهای اساسی یک تشکیلات برای پی گیری به هدف عالی پیامبران در رساندن انسان به تکامل معنوی عبارتند از :

1- بالفعل کردن نیروهای بالقوه

2- جهت دادن به تمایلات انسانها

3- شتاب دادن به نیروهای راکد و کم و کار

4- جلوگیری ازانحراف و هدر رفتن نیروها

5- شناسائی نیروها و استعدادها

6- تبدیل نیروهای پراکنده و ایستا به نیروئی مجتمع و پویا و پرتحرک

برای اینکه روشن شود چنین بینشی بهیچوجه بریده از قانون طبیعت و آفرینش و حتی تشریع الهی نیست، لازم است ضرورت نظم و تشکیلات را در دو بخش از دو دیدگاه بررسی کنیم :

1- از دیدگاه قانون طبیعت و آفرینش

2- از دیدگاه قرآن و سنت

الف) تشکیل از دیدگاه قانون طبیعت و آفرینش

دریک نگرش ابتدایی، آنچه را که در درون و برون از کران تا کران گیتی مشاهده می کنیم، آنچه را که در سلولها و اتمها و در کهکشانها و ... می بینیم نظم است و بس.

همه جا حرکت است و دوام حرکتها وابسته به نظم و حساب و شکلی است که آن حرکتها دارند.

به عنوان مثال باید اگر یک دانه اتم را در نظر بگیریم حرکت الکترونها بدور هسته اتم دارای مداری مشخص و منظم است که کوچکترین تخلفی از این مدار بوجود آید، سقوط الکترون هسته را به دنبال داشته و انفجار اتم حتمی است.

در نظام کهکشان ها این بحث کاملاً مصداق دارد و در رابطه با سلولها این قضیه صادق است. اگرسلولی کار خود را انجام ندهد، اگرگلبولی به وظیفه خود عمل نکند، اگر عضوی در مداری که برایش تعیین شده حرکت نکند و نظم حاکم را رعایت ننماید باعث به هم خوردن تعادل موجود گشته و انهدام را به دنبال خواهد داشت.

به خوبی روشن است که نظم داشتن یعنی تبعیت از یک شکل خاص.

الکتروین شکلی دارد که بر مبنای همان شکل حرکت می کند، گلبولهای خود شکلی دارند که بر مبنای همان شکل و نظم حرکت می کند.

همه شکل و نظم موجود در جهان را به عنوان یک واقعیت قبول دارند. تشکل عبارتست از : ارتباط منظم دو پدیده یا بیشتر با یکدیگر و طبیعی است که محصول این ارتباط علاوه بر اینکه خواص اجزاء تشکیل دهنده خود را داراست، ازخاصیت دیگری که نتیجه همان ارتباط منظم می باشد نیز برخوردار است.

چند خط در ارتباط با هم متشکل می شوند و شکلی چون مربع را بوجود میآورند. مربع اینکه خواص خط را دارد خواص نقطه و خواص چهارضعلی و ... را هم دارد.

نهادیکه محصول این تشکل می باشد، تشکیلات نامیده می شود و می بینیم که جهان پدیده در کل، یک تشکل دقیق را بنمایش می گذارد.

تشکل در جهان خلفت

در طبیعت و در سراسر عامل خلفت نظم و همگونی و یک جهتی را به خوبی می یابیم به گونه ای که جهان به صورت یک مجموعه مرتبط و متشکل و تسلیم امر مولاوخا نقش و در مسیر هدفی که الله معین کرده و در حرکت جریان دیده می شود.

ذالک تقدیر العزیز العلیم

اینکه در تمام جهان خلفت نظم و تشکل و ارتباط و حرکت جهت دار برقرار است، نشانه آنست که انسان نیز جزئی از این عالم می باشد باید در حرکت خود از نظم و تشکل برخوردار باشد. زیرا اگر حرکتش منظم و حساب شده و با نگرشی عمیق به ابعاد کار و مواقع و امکانات نباشد سخت با خطر شکست روبروست و هر انسان عاقلی می داند که حرکت منظم و حساب شده و جهت دار و هماهنگ سریعتر از هر حرکت دیگری به نتیجه و موافقیت می رسد.

ب) تشکل از دیدگاه قرآن و سنت

تشکل یا تحزب، یعنی فعالیت وحرکت هماهنگ نیروهای هم سو و هم جهت وهم هدف در چهار هدف یک تشکیلات و سازماندهی مشخص ضرورت چنین چیزی برای مردمی که می خواهند آرمانهایشان را در جامعه ای که در آن زندگی می کنند تحقق بخشند از بدیهیات اولیه است و نیازی به استدلال ندارد. اما بی نیازی از استدلال سبب بی نیازی از تذکر نمی شود. به همین جهت لازم است به چند نکته در این رابطه اشاره شود :

1- انسان موجودی است که در ابتدایی ترین واحدهایش برای انجام ابتدایی ترین کارها به نظم و سازماندهی روی آور می شود. یک خانواده که کوچکترین واحد بشری است برای بهتر اداره شدن به تقسیم کار بین افراد و وظیفه شناسی هر یک از آنان نیازمند است و افراد خانواده هم بطور طبیعی از چنین نظمی استقبال می کنند. شاید طبیعی بودن این مسئله برای انسانها به این جهت باشد که فطرت بشر چیزی جدا از جهان آفرینش نیست و از آنجا که در طبیعت و جهان خلفت چیزی جز نظم مشاهده نمی شود.

نیازی انسان به نظم و سازماندهی آنقدر عمیق است که حتی درکارهای شخصی هم این نیاز بهچشم می خورد تا آنجا که بخش عمده ای از سخنان ائمه اطهار علیهم السلام به همین مسئله اختصاص یافته و در حالت رسیده از آن بزرگان به این نکته توجه خاصی می شده است.

2- از محدوده کارهای شخصی و واحدهای کوچکی از قبیل خانوادهکه بگذریم و به محیطها و واحدهای بزرگتر و بازتر بیابیم با ضرورت گروهی کردن کارها و برخورداری از نظم و سازماندهی و اجتناب از کارهای فردی بنحو چشم گیرتری برخورد می کنیم، تا آنجا که اصولاً در کارهای بزرگ بدون تقسیم کار و اداره براساس برنامه تنظیم شده و مشخصی به هیچوجه امکان پذیر نیست. چگونگی اداره کارگاهها، کارخانه ها، ادارات، بانکها و هر کار دیگراجتماعی به روشنی نشان میدهند که انجام این امور به هیچوجه منهای سازماندهی امکان پذیر نیست برای اداره یک کارگاه اگر ده برابر افراد مورد نیاز آن کارگاه در آنجا جمع شوند امکان ندارد بتواند بدون سازماندهی و اینکه مشخص شود هرکسی چه کاری را باید انجام دهد حتی از عهده یک صدم کاری که آن افراد کم کارگاه با سازماندهی و نظم حاکم بر آنجا انجام میدهند برآیند.

3- در امور سیاسی هم مانند همه امور مربوط به شئون زندگی انسان مطلب به همین شکل است.اگر بهترین سیاسیتمداران جهان جدا از همدیگر بیشترین تلاشها را بکنندنمیتوانندجامعه رابه سوی هدفی که در نظر دارند ببرند هر چند تعدادشان بسیار زیاد باشد. ولی اگرهمین افراد در کنار هم قرار بگیرند و براساس سازماندهی مشخصی حرکت کنند بی تردید بیشترین موفقیت را به دست خواهند آورد. فلسفه تشکیل احزاب و ایجاد تشکیلات سیاسی در جهان هم در اصل همین بوده است. بگذریم از این که بیشتر احزاب و گروهها و سازمانهای سیاسی جهان عملاً کارآیی های تشکیلاتی خود را در خدمت اهداف ناسالم قرار داده و از آن به نفع انسانیت و در جهت تکامل معنوی جوامع بشری بهره برداری نکردند. سخن ما این است که علیرغم بهره برداریهای ناروائی که تاکنون از قدرت و کارآئی تشکیلات در جهان شده است، ما باید از این وسیله پرتوان و کارساز به نفع اهداف اسلامی و انسانی خود بهره برداری کنیم تا هم جامعه بشری را به سوی تکامل معنوی سوق دهیم و هم ثابت کنیم که نباید از نیروهای متشکل انسانها علیه آنها بهره گرفت، بلکه می توان و باید این قدرت زائیده از تشکل مردم را در خدمت رشد و تعالی خود آنها و به ثمر رسیدن آرمانهای انسانی به کار گرفت.

4- در قرآن کریم، این کتاب الهی که بزرگترین هدفش هدایت بشر و رشد تعالی او است، هم تکیه خاصی نسبت به تشکل و تحزب به عمل آمده است. خدای تعالی کمتر مسئله ای را در قرآن این چنین با تأکید مورد توجه قرار داده است. تأکیدهایی از نوع تأکیدی که در قرآن کریم نسبت به ضرورت تجزب و تشکل آمده است همواره نشانه اهمیت فوق العاده مسئله مورد تأکید می باشد. در تأکید بر ضرورت تشکل و تحزب در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که در اینجا به نمونه هایی از آنها اکتفا می کنیم:

آیه 46 سوره سبا : قل انما اعظم بواحده ان تقوموا الله مثنی و فرادی... ای پیامبر به مردم بگو شما را به یک چیز توصیه میکنم و آن اینست که برای خدا به صورت دسته جمعی وفردی قیام کنید....

در این آیه سه نکته مهم باید درارتباط باتحزب توجه شود:

نکته اول اینست که خدای تعالی به پیامبر امر می کند مطلب مورد نظر در این آیه را به عنوان تنها توصیه اش به مردم گوشزد نماید. توضیح این مطلب دراینجا ضروت دارد که مقصود از تنها توصیه این نیست که پیامیر توصیه دیگری به مردم ندارد و رسالت آن حضرت فقط به همین توصیه خلاصه میشود، بلکه مقصود اینست که این یکی از توصیه های مهم است که در یکی از مراحل به عنوان تنها توصیه از آن یاد شده است. بنابراین یکی از نکانی که باید از این آیه به یاد داشته باشیم اینست که آنچه در این آیه آمده است از مسائل مهمی است که قرآن برای آن حساب خاصی قائل است.

نکته دوم اینست که : قیام باید برای خدا باشد (ان تقوموالله) و نه برای کسی یا چیزی دیگرو همین طور نه برای خدا و کسی یا چیز دیگری با هم، این خود نکته مهمی است که در همین نوشتار مستقلاً به آن خواهیم پرداخت.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

بررسی تواضع و فروتنى

ناگفته پیداست که تواضع و فروتنى نقطه مقابل تکبر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم در آیات و روایات اسلامى و هم در کلمات بزرگان اخلاق این دو به یکدیگر آمیخته شده است، نکوهش از یکى ملازم تمجید و ستایش از دیگرى است و ستایش از یکى همراه با نکوهش از دیگرى مى‏باشد، درست مثل اینکه بحثهاى مربوط به ستایش و
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 12 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 15
بررسی تواضع و فروتنى

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

تواضع و فروتنى

ناگفته پیداست که تواضع و فروتنى نقطه مقابل تکبر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى کامل این دو از یکدیگر مشکل یا غیر ممکن است و لذا هم در آیات و روایات اسلامى و هم در کلمات بزرگان اخلاق این دو به یکدیگر آمیخته شده است، نکوهش از یکى ملازم تمجید و ستایش از دیگرى است و ستایش از یکى همراه با نکوهش از دیگرى مى‏باشد، درست مثل اینکه بحثهاى مربوط به ستایش و تمجید از علم جداى از نکوهش از جهل نیست و نکوهش از جهل همراه ستایش علم است.

با این حال مفهوم این سخن آن نیست که ما بحثهاى مربوط به تواضع را نادیده گرفته و به آنچه در بحث زشتى تکبر و استکبار گفتیم بسنده کنیم. بخصوص اینکه نسبت‏بین تکبر و تواضع به اصطلاح نسبت میان ضدین است نه وجود و عدم. هم تکبر یک صفت وجودى است و هم تواضع و هر دو در مقابل یکدیگر قرار دارند، نه از قبیل وجود و عدم که سخن از یکى الزاما همراه با نفى دیگرى باشد.

در روایات اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است از جمله از على(ع) مى‏خوانیم: «ضادوا الکبر بالتواضع; به وسیله تواضع با تکبر که ضد آن است مقابله کنید».

با این اشاره به قرآن باز مى‏گردیم و آیات مربوط به مساله تواضع را گلچین کرده، مورد بررسى قرار مى‏دهیم(هر چند آیاتى که به کنایه یا به ملازمه به آن اشاره مى‏کند بیش از اینها است).

1- یایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتى الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین اعزة على الکافرین... (سوره‏مائده،آیه‏54)

2- و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما (سوره‏فرقان،آیه‏63)

3- واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین (سوره‏شعراء،آیه‏215)

ترجمه

1- اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد(به خدا زیانى نمى‏رساند;) خداوند به زودى جمعیتى را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان(نیز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، در برابر کافران سرسخت و نیرومندند.

2- بندگان(خاص خداوند) رحمان، کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى‏روند; و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند).

3- (اى پیامبر) بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند بگستر(و نسبت‏به آنها تواضع و مهربانى کن).

تفسیر و جمع‏بندى

در نخستین آیه مورد بحث‏سخن از گروهى از مؤمنان به میان آمده که مشمول فضل و عنایات الهى هستند هم خدا را دوست مى‏دارند و هم محبوب پروردگارند.

یکى از اوصاف بارز آنها این است که در برابر مؤمنان متواضعند: (اذلة على المؤمنین) و در برابر کافران نیرومند و قوى هستند (اعزة على الکافرین).

«اذلة‏» جمع «ذلول‏» و «ذلیل‏» از ماده «ذل‏» (بر وزن حر) در اصل به معنى نرمى و ملایمت و تسلیم است در حالى که «اعزة‏» جمع «عزیز» از ماده «عزة‏» به معنى شدت است، حیوانات رام را «ذلول‏» مى‏گویند چون ملایم و تسلیمند و «تذلیل‏» در آیه ذللت قطوفها تذلیلا اشاره به سهولت چیدن میوه‏هاى بهشتى است.

گاه ذلت در مواردى به کار مى‏رود که معنى منفى دارد و آن در جایى است که از سوى غیر به انسان تحمیل مى‏شود وگرنه در ماده این لغت مفهوم منفى ذاتا وجود ندارد(دقت کنید).

به هر حال آیه فوق دلیل روشنى بر اهمیت تواضع و عظمت مقام متواضعین است، تواضعى که از درون جان انسان برخیزد و براى احترام به مؤمنى از مؤمنان و بنده‏اى از بندگان خدا باشد.

در دومین آیه باز اشاره به اوصاف برجسته و فضائل اخلاقى گروهى از بندگان خاص خداست که در طى آیات سوره فرقان از آیه‏63 تا آیه 74 دوازده فضیلت‏بزرگ براى آنها ذکر شده است و جالب اینکه نخستین آنها همان صفت تواضع است، این نشان مى‏دهد همان گونه که «تکبر» خطرناک‏ترین رذائل است، تواضع مهمترین یا از مهمترین فضائل مى‏باشد، مى‏فرماید:

«بندگان خاص خداوند رحمان کسانى هستند که با آرامش و بى تکبر بر زمین راه مى‏روند» (و عباد الرحمن الذین یمشون على الارض هونا)

«هون‏» مصدر است و به معنى نرمى و آرامش و تواضع است و استعمال مصدر در معنى اسم فاعل در اینجا به خاطر تاکید است، یعنى آنها چنان آرام و متواضعند که گویى عین تواضع شده‏اند و به همین دلیل در ادامه آیه مى‏فرماید: «و اذا خاطبهم الجهلون قالوا سلاما; و هنگامى که جاهلان آنها را مخاطب سازند(و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها سلام مى‏گویند(و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى‏گذرند)».

و در آیه بعد از آن سخن از تواضع آنها در برابر ذات پاک خداست مى‏فرماید: «والذین یبیتون لربهم سجدا و قیما; آنها کسانى هستند که شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قیام مى‏کنند(و به بندگى و عبادت مى‏پردازند)».

«راغب‏» در کتاب «مفردات‏» مى‏گوید: «هون‏» دو معنى دارد یکى از آنها خضوع و نرمشى است که از درون جان انسان بجوشد که این شایسته ستایش است(سپس به آیه مورد بحث اشاره مى‏کند) و در حدیث نبوى آمده است المؤمن هین لین. دوم خضوع و تذللى است که از سوى دیگرى بر انسان تحمیل شود و او را خوار کند.

ناگفته پیداست که منظور از الذین یمشون على الارض هونا این نیست که فقط راه رفتن آنها متواضعانه است، بلکه منظور نفى هرگونه کبر و خودخواهى است که در تمام اعمال انسان و حتى در کیفیت راه رفتن که ساده‏ترین کار است آشکار مى‏شود، زیرا ملکات اخلاقى همیشه خود را در لا به لاى گفتار و حرکات انسان نشان مى‏دهند تا آنجا که در بسیارى از مواقع از چگونگى راه رفتن انسان مى‏توان به بسیارى از صفات اخلاقى او راه برد.

آرى عباد الرحمن (بندگان خاص خدا) نخستین نشانشان همان تواضع است، تواضعى که در تمام ذرات وجودشان نفوذ کرده و حتى در راه رفتن آنها آشکار است و اگر مى‏بینیم خداوند در آیه‏37 سوره اسراء به پیامبرش دستور مى‏دهد «و لاتمش فى الارض مرحا; روى زمین با تکبر راه مرو» منظور فقط راه رفتن نیست‏بلکه هدف، تواضع در همه کار است که نشانه بندگى و عبودیت‏خداست.

در سومین آیه روى سخن رابه پیامبر(ص) کرده،مى‏فرماید:«بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند پایین بیاور و(تواضع و محبت کن); واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین‏»

«خفض‏» بر وزن «خشم‏» در اصل به معنى پایین آوردن است و «جناح‏» به معنى بال مى‏باشد. بنابراین «و اخفض جناح‏» کنایه از تواضع آمیخته با محبت است، همان‏گونه که پرندگان هرگاه مى‏خواهند به جوجه‏هاى خود اظهار محبت کنند بال و پر خود مى‏گسترانند و آنها را زیر بال و پر مى‏گیرند تا هم در برابر حوادث احتمالى مصون بمانند و هم از تشتت و پراکندگى حفظ شوند، پیامبر اسلام(ص) نیز مامور بود بدین گونه مؤمنان را زیر بال و پر خود بگیرد!

این تعبیر بسیار ظریف و پر معنى نکات مختلفى را در عبارت کوتاهى جمع کرده است.

جایى که پیامبر مامور به تواضع آمیخته با محبت در برابر مؤمنان باشد تکلیف افراد امت روشن است چرا که پیغمبر سرمشق و الگو و «اسوه‏» براى همه امت است.

شبیه همین تعبیر در آیه 88 سوره حجر نیز آمده است آنجا که مى‏فرماید: واخفض جناحک للمؤمنین که باز مخاطب در آن شخص پیامبر است و مامور مى‏شود براى مؤمنان «خفض جناح‏» و تواضع آمیخته با محبت داشته باشد.

شبیه این تعبیر با اندک تفاوتى در مورد فرزندان در مقابل پدران و مادران در سوره «اسراء» آمده، آنجا که مى‏فرماید: «واخفض لهما جناح الذل من الرحمة; بالهاى خود را در برابر آن دو(پدر و مادر) از محبت و لطف فرود آر(و تواضعى آمیخته با احترام و محبت در برابر آنان داشته باش)».

از مجموع آنچه در آیات فوق آمده به خوبى استفاده مى‏شود که قرآن مجید نه تنها تکبر و استکبار را مورد مذمت قرار داده، بلکه نقطه مقابل آن یعنى تواضع و فروتنى را با تعبیرات گوناگون مورد تمجید قرار داده است.

تواضع و فروتنى در روایات اسلامى

در منابع شیعه و اهل سنت احادیث فراوانى در مورد تواضع به چشم مى‏خورد که بعضى در باره اهمیت تواضع است و بعضى در باره علامت و آثار متواضعان و یا ثمره تواضع و حد و آداب آن مى‏باشد.

در اهمیت تواضع تعبیرات بسیار جالبى در روایات آمده:

1- در حدیثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانیم: روزى فرمود: «مالى لاارى علیکم حلاوة العبادة؟! قالوا و ما حلاوة العبادة؟ قال التواضع!; چه مى‏شود که شیرینى عبادت ر در شما نمى‏بینم؟ عرض کردند: شیرینى عبادت چیست؟ فرمود: تواشع است!»

ناگفته پیداست‏حقیقت عبادت نهایت‏خضوع در برابر پروردگار است. کسى که شیرینى خضوع و تواضع در برابر خدا را دریابد در برابر خلق خدا نیز متواضع است.

2- در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان(ع) آمده است: «علیک بالتواضع فانه من اعظم العبادة; بر تو باد تواضع که از برترین عبادات است‏».

3- از امام حسن عسکرى(ع) نقل شده است که فرمود: «التواضع نعمة لایحسد علیها; تواضع نعمتى است که سبب حسادت دیگران نمى‏شود».

معمولا هر نعمتى نصیب انسان مى‏شود مزاحمت‏هاى حسودان افزوده مى‏گردد و گاه این حسادت چنان فضاى زندگى را تنگ مى‏کند که زندگى بر صاحب نعمت مشکل مى‏شود، ولى تواضع از این قاعده کلى مستثنى است، نعمتى است که حسادت حسودان را برنمى‏انگیزد.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

بررسی نقش عدل در اسلام

موزون بودن اگر مجموعه ای را در نظر بگیریم که در آن، از حیث کمیت، مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت، ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود، مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را محقق نماید باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در آن باید به قدر لازم وجود داشته باشد
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 20 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 31
بررسی نقش عدل در اسلام

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

بررسی نقش عدل در اسلام

دومین اصل از اصول دین مبین اسلام، « عدل» است.

برای عدل، چندین معنی ذکر شده است که در ذیل، فهرست وار، بیان می شود .

موزون بودن اگر مجموعه ای را در نظر بگیریم که در آن، از حیث کمیت، مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت، ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود، مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را محقق نماید باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در آن باید به قدر لازم وجود داشته باشد.

یک اجتماع متعادل به کارهای فراوانی از قبیل امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی، تربیتی و ... احتیاج دارد . این کارها باید میان افراد تقسیم شود و برای هرکدام از آن کارها به اندازه ای که لازم و ضروری است، افرادی گماشته شود.

معنی دیگر عدل تساوی و نفی هر گونه تبعیض است

گاهی می گویند: فلانی عادل است . منظور این است که هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمی شود.

بنابراین، عدل یعنی مساوات . اگر مقصود از این معنی، این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچگونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود، این عدالت، عین ظلم است.

اما اگر مقصود این باشد که عدالت یعنی رعایت تساوی در زمینة استحقاقها است البته این معنی درست است.

عدل، چنین مساواتی را ایجاب می کند، و چنین مساواتی از لوازم عدل است. به این معنی که هرکس هر اندازه که لیاقت و استحقاقی که دارد، امتیاز می گیرد.

معنای دیگر عدل، رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر صاحب حق، حق او را.

و ظلم عبارت از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران می باشد . معنی حقیقی عدالت بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند.

این عدالت متکّی به دو چیز است:

الف ـ حقوق و اولویت ها یعنی افراد بشر، نسبت به یکدیگر و در مقایسه با یکدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا می کنند . مثلاً کسی که با کار خود، محصولی تولید می کند، طبعاً نوعی اولویت نسبت به آن محصول پیدا می کند و منشاء این اولویت، کار و فعالیت اوست.

ب ـ امر دیگر، خصوصیت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده است که در کارهای خود الزاماً نوعی اندیشه هایی را که به « اعتباری» معروف هستند، استخدام می کند و با استفاده از آن اندیشه ها به مقاصد طبیعی خود نائل می آید . آن اندیشه ها، یک سلسله اندیشه های «انشائی» یا امری است که با « باید» ها مشخص می شود. از آن جمله، این است که برای اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند باید حقوق و اولویت ها، رعایت شود.

رعایت استحقاقها در افاضه وجود

معنی این سخن این است که موجودات در نظام هستی از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیری از مبدأ هستی، با یکدیگر متفاوتند. هر موجودی در هر مرتبه ای که هست، از نظر قابلیت فیض گرفتن استحقاقی خاص به خود دارد . ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است، به هر موجودی، آنچه را که برای آن موجود ممکن است، از وجود و کمال، اعطا می کند و هیچگاه از دادن فیض و کمال به مخلوقات خودداری نمی کند.

عدل الهی در نظام تکوین، یعنی هر موجودی، هر درجه از وجود و کمال که استحقاق و امکان آن را دارد، دریافت کند و ظلم یعنی، منع فیض و خودداری از جود و بخشش به وجودی که استحقاق آن را دارد .

میانه روی و اجتناب از افراد و تفریط به عبارت دیگر، هر چیزی را به جای خود نهادن.

منظور از عادل بودن خداوند سبحان، این است که استحقاق شایستگی هیچ موجودی را معطّل نمی گذارد و به هرکس، هرچه استحقاق دارد می دهد.


عدل در موارد زیر کاربرد دارد:

الف ـ عدل در آفرینش: به این معنی که خداوند سبحان، هر موجودی را چنان که باید و شاید، آفریده و آنچه شایسته اش بوده است، به او داده است .

مقدری که به گِل، نکهت و به گُل جان داد

به هر که هر چه سزا دید حکمتش، آن داد

ب ـ عدل در قانون گذاری: یعنی قوانین الهی، نسبت به تمام طبقات، بر اساس حکمت و مصلحت، به طوری که از حدود قدرت بشر خارج نباشد، وضع شده و آنچه که برای زندگی و سعادت و رشد جسمانی و روحانی افراد و اجتماعات بشری، لازم بوده رعایت شده است.

ج ـ عدل در پاداش و کیفر: به این معنی که خداوند سبحان، در مقام مجازات، به هیچ وجه به کسی ستم روا نمی دارد، بلکه اعمال هرکس را با ترازوی عدالت، سنجیده، مجازاتی در خور آن مقرر می دارد.

عدل الهى

مقدمه: عدل الهى یکى از مباحث مهم در اسلام است. در این مقاله عدل در خلقت و عدل در قانونگذارى (تشریع) و رابطه عدل با حسن و قبح عقلى مورد بحث قرار گرفته است.

یکى از مسائلى که درعلم کلام مورد بحث واقع شد مساله عدل الهى بود، که آیا خداوند عادل‏است‏یا نه؟این مساله خیلى اهمیت پیدا کرد و شاخه‏ها و متفرعات زیاد پیداکرد، دامنه‏اش قهرا به مساله اصل عدالت اجتماعى که مورد بحث ماست نیز کشیده شد.این مساله از مساله حادث بودن و قدیم بودن کلام‏الله هم با آنکه آن مساله فتنه‏ها بپا کرد و خونها برایش ریخته شد بیشتر اهمیت پیدا کرد به طورى که به واسطه نفى‏و اثبات در این مساله - یعنى مساله عدل - متکلمین دو نحله شدند: عدلیه و غیر عدلیه.عدلیه یعنى طرفداران‏اصل عدل الهى، و غیر عدلیه یعنى منکرین اصل عدل الهى.

متکلمین شیعه عمومااز عدلیه هستند، و به همین جهت از همان زمان قدیم معمول شد که‏شیعه بگوید اصول دین اسلام پنج تاست: توحید، عدل، نبوت، امامت،معاد، یعنى از نظر اسلام‏شناسى‏شیعى اصول اسلام پنج تاست.

در مساله عدل الهى در دو قسمت بحث‏شد: یکى اینکه‏آیا خلقت و تکوین عالم از آسمان و زمین، از جماد و نبات و حیوان، از دنیا و آخرت، بر موازین عدالت و موافق عدالت است ودر خلقت و آفرینش به هیچ موجودى ظلم نمى‏شود و این عالم به عدل برپاست؟آیا «بالعدل قامت السموات و الارض‏» (1) ؟یااینکه خداوند چون اراده و مشیتش مطلق است و هیچ چیز نمى‏تواند اراده او رامحدود کند، فعال ما یشاء است، یفعل ما یشاء (2) و یحکم مایرید (3) ، خلقتش تابع هیچ میزان و هیچ قاعده و قانونى نمى‏تواند باشد،هر چه او بکند عدل است نه اینکه هر چه مقتضاى عدل است او مى‏کند.

لهذا در جواب این سؤال که آیا خداوند در قیامت‏بر وفق موازینى که موازین عدل است رفتار مى‏کند و طبق حساب و قاعده‏اى یکى را به بهشت مى‏برد و دیگرى را به جهنم،یا اینطور نیست؟آنها گفتند اینطور نیست، هیچ قانون و ناموسى نمى‏تواند حاکم بر فعل حق باشد، هر قانون و ناموسى‏تابع فعل او و امر اوست، عدل و ظلم هم تابع فعل اوست.اگر او مطیع را به جهنم ببرد و عاصى را به بهشت، باز هم چون اوکرده عدل است.اراده او و فعل او تابع میزانى و خاضع در برابر قانونى نیست، همه قوانین و موازین تابع اراده او هستند.

این یک قسمت درباره اصل عدل که راجع به اساس خلقت‏موجودات و نظام عالم بود که آیا موافق با میزان عدل است‏یا نه؟ قسمت دیگرى مربوط به نظام تشریع است، مربوط‏به دستورهاى دینى است، مربوط به این است که دستورهاى الهى که به وسیله پیغمبراکرم(ص)رسیده و به نام شریعت و قانون اسلامى خوانده مى‏شود چطور؟ آیا نظام تشریع تابع میزان عدل است‏یا نه؟آیا عادلانه‏وضع شده و هر حکمى تابع یک حقیقت و یک مصلحت و مفسده واقعى است، یا اینطور نیست؟ وقتى که به قوانین شریعت اسلام نگاه مى‏کنیم مى‏بینیم‏یک سلسله چیزها تحلیل و تجویز و بلکه واجب شده و یک عده امور دیگر بر عکس تحریم شده و ممنوع شناخته

عدل تکوینى

در این قسم از عدالت، سخن در پیرامون وظایف و تکالیف الهى بر بندگان و پاداش روز جزا نیست، بلکه محور بحث در این قسم نظام آفرینش و اینکه این نظام بر اساس عدل و داد استوار است مى‏باشد.

معنى عدل در آفرینش این است که در جهان آفرینش تعادل حکومت مى‏کند و سراپاى جهان موزون و متعادل بوده و در ترکیب اجزا آن، تناسب و تعادل کاملا رعایت‏شده است.

اثبات این نوع عدالت بر عهده بررسى نظم جهان است و بشر با بررسیهاى علمى تا آنجا که دست‏یافته غیر از نظم و حساب و تناسب و اینکه هر چیزى بجاى خویش نیکو است چیزى نیافته است.

و اینکه در روایت آمده:«بالعدل قامت السموات و الارض‏» (1) زمین و آسمانها بر عدل استوار است مطلب بسیار متینى مى‏باشد زیرا اگر فاصله کرات و وضع و حرکتهاى آنها با حساب معین و متعادلى انجام نمى‏گرفت هر آن محکوم به نیستى و زوال بودند.

عدل چیست؟

اولین مساله‏اى که باید روشن شود این است که عدل چیست؟ ظلم چیست؟ تا مفهوم اصلى و دقیق عدل روشن نشود هر کوششى بیهوده است و از اشتباهات مصون نخواهیم ماند مجموعا چهار معنى و یا چهار مورد استعمال براى این کلمه هست:

الف- موزون بودن: اگر مجموعه‏اى را در نظر بگیریم که در آن اجزا و ابعاد مختلف بکار رفته است و هدف خاصى از آن منظور است‏باید شرایط معین در آن از حیث مقدار لازم هر جزء از لحاظ کیفیت ارتباط اجزا با یکدیگر رعایت‏شود و تنها در این صورت است که آن مجموعه مى‏تواند باقى بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ایفا نماید مثلا یک اجتماع اگر بخواهد باقى و برقرار بماند باید متعادل باشد یعنى هر چیزى در آن به قدر لازم (نه به قدر مساوى) وجود داشته باشد شک اجتماع متعادل به کارهاى فروان اقتصادى سیاسى فرهنگى قضائى تربیتى احتیاج دارد و این کارها باید میان افراد تقسیم شود وبراى هر کدام از آن کارها به آن اندازه که لازم و ضرورى است افراد گماشته شوند. ازجهت تعادل اجتماعى آنچه ضرورى است این است که میزان احتیاجات در نظر گرفته شود و متناسب با آن احتیاجات بودجه و نیرو مصرف گردد اینجاست که پاى «مصلحت‏» به میان مى‏آید یعنى مصلحت کل مصلحتى که در آن بقاء و دوام کل و هدفهایى که از کل منظور است در نظر گرفته مى‏شود از این نظر «جزء» فقط وسیله است‏حسابى مستقل و براى خود ندارد.

همچنین است تعادل فیزیکى یعنى مثلا یک ماشین که براى منظورى ساخته مى‏شود و انواع نیازمندیها براى ساختمان این ماشین هست اگر بخواهد یک مصنوع متعادل باشد باید از ماده‏اى به قدرى که لازم و ضرورى است و احتیاج ایجاب مى‏کند در آن به کار برده‏باشد.

تعادل شیمیایى نیز چنین است هر مرکب شیمیایى فرمول خاصى دارد نسبت‏خاصى میان عناصر ترکیب کننده آن هست تنها با رعایت آن فرمول و آن نسبتها که متفاوت است تعادل برقرار مى‏شود و آن مرکب بوجود مى‏آید.

جهان موزون و متعادل است اگر موزون و متعادل نبود برپا نبود نظم و حساب و جریان معین و مشخصى نبود در قرآن کریم آمده است:

و السماء رفعها و وضع المیزان (1)

همانطور که مفسران گفته‏اند مقصود این است که در ساختمان جهان رعایت تعادل شده‏است در هر چیز از هر ماده‏اى به قدر لازم استفاده شده است فاصله‏ها اندازه‏گیرى شده‏است در حدیث نبوى آمده است:

بالعدل قامت السموات و الارض (2)

«همانا آسمان و زمین به موجب عدل برپاست.»

نقطه مقابل عدل به این معنى بى تناسبى است نه ظلم لهذا عدل به این معنى از موضوع بحث ما خارج است.

بسیارى از کسانى که خواسته‏اند به اشکالات مربوط به عدل الهى از نقش تبعیضها، تفاوتها و بدیها جواب بدهند، به جاى آنکه مساله را از نظر عدل و ظلم طرح کنند از نظر تناسب و عدم تناسب طرح کرده‏اند و به این جهت قناعت کرده‏اند که همه این تبعیضهاو تفاوتها و بدیها از نظر نظام کلى عالم لازم و ضرورى است.

شک نیست که ازنظر نظام عالم و از نظر تناسب ضرورى در مجموعه ساختمان جهان وجود آنچه هست ضرورى است ولى این مطلب جواب شبهه ظلم را نمى‏دهد.

بحث عدل به معنى تناسب در مقابل بى‏تناسبى از نظر کل و مجموع نظام عالم است ولى بحث عدل در مقابل ظلم از نظر هر فرد و هر جز مجزا از اجزا دیگر است در عدل به معنى تناسب در مقابل بى تناسبى از نظر کل و مجموع نظام عالم است در دل به مفهوم اول مصلحت کل مطرح است و در عدل به مفهوم دوم مساله حق فرد مطرح است لهذا اشکال کننده برمى‏گردد و مى‏گوید من منکر اصل تناسب در کل جهان نیستم ولى مى‏گویم رعایت این تناسب خواه ناخواه مستلزم برخى تبعیضها مى‏گردد آن تبعیضها از نظر کل روا است و از نظر جزء نارواست.

عدل به معنى تناسب توازن، از شؤون حکیم بودن و علیم بودن خداوند است.خداوند علیم و حکیم به مقتضاى علم شامل و حکمت عام خود مى‏داند که براى ساختمان خود چیزى از هر چیزى چه اندازه لازم و ضرورى است و همان اندازه در آن قرار مى‏دهد.

ب- معنى دوم عدل تساوى و نفى هر گونه تبعیض است گاهى که مى‏گویند فلانى عادل است منظور این است که هیچگونه تفاوتى میان افراد قائل نمى‏شود بنابراین عدل یعنى مساوات.

این تعریف نیازمند به توضیح است اگر مقصود این باشد که عدالت ایجاب مى‏کند که هیچگونه استحقاقى رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود این عدالت عین ظلم است اگر اعطاء بالسویه عدل باشد منع بالسویه هم عدل خواهد بود جمله عامیانه معروف:«ظلم بالسویه عدل است‏» از چنین نظرى پیدا شده است.

و اما اگر مقصود این باشد که عدالت‏یعنى رعایت تساوى در زمینه استحقاقهاى متساوى البته معنى درستى است عدل ایجاب مى‏کند اینچنین مساواتى را و اینچنین مساوات از لوازم عدل است ولى در این صورت بازگشت این معنى به معنى سومى است که ذکر خواهد شد.

ج- رعایت‏حقوق افراد و عطا کردن به هر ذى حق او را و ظلم عبارت است از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران معنى حقیقى عدالت اجتماعى بشرى یعنى عدالتى که در قانون بشرى باید رعایت‏شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند همین معنى است این عدالت متکى بر دو چیز است:

یکى حقوق و اولویتها، یعنى افراد بشر نسبت‏به یکدیگر و درمقایسه با یکدیگر نوعى حقوق و اولویت پیدامى‏کنند مثلا کسى که با کار خود محصولى تولید مى‏کند طبعا نوعى اولویت نسبت‏به آن محصول پیدا مى‏کند و منشا این اولویت کار و فعالیت اوست همچنین کودکى که از مادر متولد مى‏شود نسبت‏به شیر مادر حق و اولویت پیدا مى‏کند و منشا این اولویت دستگاه هدفدار خلقت است که آن شیر را براى کودک بوجود آورده است.

یکى دیگر خصوصیت ذاتى بشر است که طورى آفریده شده است که در کارهاى خود الزاما نوعى اندیشه‏ها که آنها را اندیشه اعتبارى مى‏نامیم استخدام مى‏کند و با استفاده از آن اندیشه‏هاى اعتبارى به عنوان «آلت فعل‏» به مقاصد طبیعى خود نائل مى‏آید آن اندیشه‏ها یک سلسله اندیشه‏هاى «انشائى‏» است که با «باید» ها مشخص مى‏شود از آن جمله این است که براى اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند «باید» حقوق و اولویتها رعایت‏شود و این است مفهوم عدالت‏بشرى که وجدان هر فرد آن را تایید مى‏کند ونقطه مقابلش را که ظلم نامیده مى‏شود محکوم میشود


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی

آیین مسلمانی مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد مسلمان

قرآن مکرراً تکلیف نماز را در مورد سفارش قرار می‌دهد، و از مناره مساجد روزانه پنج بار صدای اذان به گوش می‌رسد قرآن از پیروانش می خواهد که در طول روز چند وقت نماز بخواند در طلوع آفتاب، ظهر، و شب از اول فجر تا طلوع آفتاب نماز صبح، در ظهر پس از عبور آفتاب از نصف النهار هر محل، نماز عصر پس از ادای نماز ظهر، نماز مغرب پس از عبور سرخی خورشید از بالای سر،
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 48 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 85
آیین مسلمانی مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد مسلمان

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

آیین مسلمانی

مهمترین وظیفه و تکالیف هر فرد مسلمان عبارتند از:

1- نماز:

قرآن مکرراً تکلیف نماز را در مورد سفارش قرار می‌دهد، و از مناره مساجد روزانه پنج بار صدای اذان به گوش می‌رسد. قرآن از پیروانش می خواهد که در طول روز چند وقت نماز بخواند. در طلوع آفتاب، ظهر، و شب از اول فجر تا طلوع آفتاب نماز صبح، در ظهر پس از عبور آفتاب از نصف النهار هر محل، نماز عصر پس از ادای نماز ظهر، نماز مغرب پس از عبور سرخی خورشید از بالای سر، و نماز عشا پس از ادای نماز مغرب (سوره هود آیه 116 سوره بنی اسرائیل آیات 81-80، سوره طه آیه 130، سوره روم آیات 17- 16، سوره ق آیات 39-38) نماز همواره در جهت مسجد مقدس مکه، که قبله گاه مسلمین است و خانه توحید کعبه، که توسط حضرت ابراهیم ساخته شد، خوانده می شود. خواندن نماز در مساجد به صورت جماعت فضیلت بیشتری دارد. اولین مسجد توسط رسول گرامی اسلام در شهر مدینه ساخته شده و مهمترین مرکز عبادی، سیاسی مسلمانان بشمار آمد. از آن پس با گسترش دین اسلام، در هر جائی از مناطق مسلمان نشین، شهری و روستائی ساختن مسجد معمول گردید، و در حال حاضر نیز مساجد از اماکن مذهبی و مقدس مسلمانان بشمار می‌آید.

2- روزه گرفتن در طول روزهای ماه رمضان:

«ای مؤمنین، تکلیف روزه بر شما نوشته شد و واجب گردید، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند واجب گردیده بود. در ماه رمضان. . . . پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید روزه بگیرد. . . . بخورید و بیاشامید تا لحظه‌‌ای که پدیدار شود رشته سپیدی در سیاهی شب . . . از آن زمان تا فرا رسیدن شب روزه بدارید» سوره بقره آیات 187-181)

البته روزهای دیگری هم هستند، که جنبه تکلیف و اجبار ندارند و هر فرد مسلمان جهت بردن اجر و ثواب روزه داری می کنند. همانگونه که خود حضرت محمد (ص) غالباً در روزهای دیگری از ماه هم روزه می گرفت. حدیثی از پیامبر نقل شده است: «در هر کار خوبی که کسی انجام دهد بین ده تا هفتصد برابر پاداش مقرر گردیده است، اما ثواب روزه داشتن بی از این حرفهاست»

3- سفر به مکه (حج):

در میان مردم حجم را اعلام نمای، بگذار که آنها پای پیاده و یا سوار بر هر شتری لاغر، از جانب هر دره ژرف به حج یایند» سوره حج آیه 28) از تکالیف خدا بر مردم یکی هم حج بیت‌ا . . . الحرام است، برای هر کسی که بتواند این کار را به نحوی انجم دهد. سوره آل عمران آیه 97) بنابراین بر هر مسلمان مستطیع که از نظر مالی و جسمی توانائی دارد واجب است، در طول زندگی خود یکبار به خانه خدا و مکه مشرف شود، تا خانه کعبه را طواف نموده و مناسک دیگر حج، مانند، بستن احرام، سعی و صفا و مروه، صحرای منا و عرفات، رجم شیطان، قربانی، تقصیر و . . . بجا آورند.

]حدا حجم و زیارت خانه محترم خود را، که آن را قبله مردم قرار داد، برای شما واج گردانیده است. خدا حجم را علامت تواضع مردم و عظمت خدا و اعتراف ملت به این عظمت قرار داد. خدای عزیز مسجد الحرام را پرچم اسلام و پناهگاه پناهندگان قرار داد ، و احترام آنرا واجب و زیارتش را فرض قرار داد ، و دستور داد به سوی آ کوچ کنید. «زمانی 1375 ص 26»

4- صدقات:

این تکلیفی است، که به روشنی در مورد مسلمانان با ایمان و معتقد وضع گردیده است. (سوره بقره آیه 40، سوره تغابن آیه 16، سوره بینة‌ آیه 4) قبول اسلام بطور مسلم شامل پرداخت، این مالیات اسلامی است. (سوره توبه آیات 11-5)

«هنگامی که در جنگ غنیمتی بدست آوردید، بدانید که یک پنجم آن برای خدا و رسول و نزدیکان، یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان می باشد.» (سوره انفال آیه 41) بنابراین صدقات، همان مالیات برای حمایت و تقویت از دولت می‌باشد، که به مصرف هزینه‌های مؤسسات مذهبی، و نگهداری از فقراء و بینوایان و غیره می رسد. و علاوه بر آن هزینه سایر فعالیتهای دولتی نیز تأمین می‌شود.

اماکن مقدس مسلمانان:

بیت‌الحرام کعبه معظمه در شهر مکه ، قبله گاه مسلمین، مقدس‌ترین و مبارک‌‌ترین مکان مورد احترام و تقدیس مسلمانان جهان می‌باشد. هر ساله میلیونها مسلمان از اطراف و اکناف جهان از کشورهای مختلف در صفوفی فشرده به زیارت خانه خدا می‌شنابند. و اجتماع میلیونی آنها عظمت و شکوه اسلام و مسلمین را، متجلی می‌سازد.

مدینه النبی اولین شهر مسلمانان جهان، که اولین حکومت اسلامی در آن تأسیس شد، دومین شهر مقدس و محترم مسلمانان جهان، که اولین حکومت اسلامی در آن تأسیس شد، دومین شهر مقدس و محترم مسلمانان جهان است. مدفن رسول گرامی اسلام با گنبد خضرای آن، و قبرستان بقیع و آرامگاه امامان شیعه و دیگر صحابه و مهاجرین و انصار رسول گرامی اسلام، در آن واقع شده است، که مورد زیارت میلیونی مسلمانان، در موسم حج تمتع و عمره، می باشد. بیت المقدس قبله گاه نخستین مسلمین می باشد و مورد احترام مسلمانان، مسیحیان و یهودیان، جهان است. شهرهای مقدس نجف، کربلا، کاظمین، سامرا در عراق و مشهد مقدس و شهر قم در ایران، که سالیانه میلیونها مسلمان و شیعه ، برای عرض ارادت به خاندان نبوت و عصمت و طهارت، برای زیارت امامان معصوم خویش، به این شهرها سفر می‌کنند.

د- تصوف و عرفان (میستی سزم- Mrsticism)

مذهب عرفان «میستی سزم»که در فرهنگ اسلامی به عنوان تصوف نیز خوانده می شود، بر خلاف نظر اغلب متکلمان، که آن را وابسته به ادیان بزرگ و غیره مستقل دانسته‌اند، مکتب و نحله‌ای است، مستقل که دارای اساس ویژه و جهان بینی خاصی است، که با گونه و اساس ادیان بزرگ یک خدائی فرق و تباین دارد، و از نظر طرز بینش دینی و توجیه الهیات، به عنوان یک فلسفه ذوقی و نه مذهبی یک مرحله بازتر و آزادتر می باشد.

مذهب عرفان، که اساس بینش و شناخت را ذوقی و از راه تزکیه و اشراق قلبی می داند، در هر محیط دینی تقریباً سعی می کند، به رنگ و صیغه‌ای محیطی جلوه نماید. از این جهت تصوف اسلامی، در محیط تسنن به رنگ تسنن و در محیط تشیع، به شیوه تشیع ظاهر شده است. هم چنین در محیط مسیحی به صورت رهبانیت و در محیط هندی به شکل «جینیزم» یعنی مذهب ریاضت، و در محیط یونانی قدیم به صورت «گنوستی» عرض اندام کرده است. روی این اصل مکتب عرفان در محیط‌های مخلتف فرهنگی و جوامع متفاوت فلسفی و دینی دارای گونه‌ها و شیوه‌های متفاوت و گوناگون شده در بعضی خصوصیات ظاهری با هم جدائی یافته‌اند «یوسف فضائی – 1356 ص 43»

طریقه‌های عرفان، اگر چه بر مبنای یک خدائی و توحید نهاده شده‌اند، اما عرفا در عرفان خدا را مانند موحدان ادیان بزرگ، دارای شخصیتی معین و صفاتی مشخص، که صفات ثبوتی و سلبی داشته باشد نمی‌شناسند، بلکه او را وجود مطلق و حقیقت کلی در جهان می دانند، که با موجودات و مخلوقات جهان از نظر، مفهوم و جود مساوی است. یعنی به عقیده عارفان مکتب عرفان، وجود همه موجودات و مخلوقات، از وجود کلی و حقیقی خدا نشأت گرفته و جدا شده‌اند. از این نظر، موجودات با خدا از نظر وجود- نه ماهیت- وحدت و پیوستگی ناگسستنی دارند، و به قول عارفان هند، خدا و یا آن حقیقت کلی مکتب عرفان بنام برهمن روح جهان است، چنانکه آتمن روح و حقیقت در بدن انسان است. نظر و عقیده عرفا درباره‌‌ی توجیه مفهوم خدای عرفان بسیار جالب و لطیف است. او را بالاتر ا آن خصوصیات و صفات شبه جسمانی می‌دانند، که موحدان ادیان مرحله‌ی قبلی در ادیان بزرگ برای او قائلند به عقیده پیروان مکتب عرفان چه در ادیان هندی و چه در مسیحیت و اسلام همه اشیاء به اندازه استحقاق خود، بهره‌ای از وجود مطلق و باصطلاح از فیض مسدام خدای مکتب عرفان دارا هستند. در طریقه‌ی عرفان، عقیده بر این است که، انسان دارای جوهر و روحی است از روح کلی خداند، که به علت مقید شدن به جسم و خصوصیات جسمانی در بدن،

از اصل و منشأ خود، که خدا باشد، دور افتاده و تنزل کرده است و گرفتار علائق مادی گشته است. از این رو، در مکتب تصوف و عرفان در اسلام، و مکاتب دیگر عرفان جهان، هر سالک طریقه‌ای عرفان باید بکوشد به وسیله‌ی طی منازل و مقامات عرفانی، که آمیخته به آداب و مناسک ریاضت و تزکیه و تخلیه نفس است، روح خود را از علائق مادی و تمایلات حیوانی خلاص و رها نماید، تا بتواند دوباره به اصل و منشأ خود، یعنی خدا و حقیقت مطلق برسد. «پیشین»

در عرفان هندی در دین هندوی قدیم، خدا را به عنوان روح کلی جهان، و بنام برهمن و روح جزئی انسان را بنام «آتمن» خوانده‌اند هدف اصلی عارف هندی در مذهب قدیم هندو اینست که، از راه ریاضت و ترک دنیا آتمن را به برهمن متصل گردانند.. یعنی روح انسانی را به روح جهانی برسانند. در دین بودائی ، که در قرن ششم پیش از میلاد به وسیله بودا تشریع شده است، عارفان آن حقیقت کلی و روح جهانی (خدا) را بنام نیروانا خوانده‌اند. نیروانا همان است که ، عارفان مناطق قدیم شرقی ایران اسلامی، مانند با یزید و ابوسعید ابی الخیر، آن را به عنوان مقام و متربه‌ی «فنا» نامیده‌اند. (جان، ناس، 1344، ص 102)

بعضی از دین شناسان گفته‌اند: عقیده‌ی اینکه روح انسان از منشاء اصلی جدا شده و تنزل کرده، و باید از راه تزکیه و تجلیه‌ی نفس دوباره به مبدأ اصلی متصل شود، از عقیده‌ی «گنوستی سزم» مکتب فلسفی نو افلاطونی مدرسه‌ی عرفان، اسکندریه یوننی در عرفان اسلامی نفوذ و سرایت کرده است. پیشوای فلسفه‌ی عرفانی نوافلاطونی در اسکندریه «فلوطین» بوده است. (یوسف فضائی، 1356 ص 46)

«آئین قربانی»

قربانی در اصطلاح کلی در علوم ادیان، گرفتن زندگی موجود زنده است اعم از انسان، حیوان یا نبات، از راه کشتن، سوزاندن، دفن کردن یا خوردن، به منظور تقرب به خدایان و جلب نظر آنان لفظ قربانی در عربی که مأخوذ از ریشه قرب به معنی نزدیکی است، می‌رساند که در همه قربانی‌ها نزدیکی جستن به خدایان یا قوای طبیعی مورد نظر بوده است.

قصد از قربانی یا تقرب به خدایان، گاه این بوده است که از راه قربانی و تقدیس شی قربانی شده، از نیروی خدایی بهر‌ور شود. و انسان در نتیجه خوردن آن این قدرت خدائی را به جسم انتقال دهد. و گاه این بوده است که ضعف بشری را برطرف سازد و بسیاری از اقوام چیزی را که بدین منظور قربانی می‌کردند، دست نمی زدند و آنرا به دور می انداختند. در حال حاضر نیز قربانی به قصد و نیت باطنی افراد در اهداف مختلف به منظورهای مختلف صورت می‌گیرد.

اقسام قربانی:

قربانی را می توان بر حسب موضوع قربانی و کیفیت و مقاصد آن به اقسام گوناگون قربانی خونی و غیرخونی تقسیم کرد.

1- قربانی خونی شامل حیوانات از قبیل بر، قوچ، گاو ، گوسفند و شتر و انواع پرندگان می باشد در نزد ادیان ابتدائی و قدیمی و باستان بزرگترین رقم قربانی را قربانی انسانی در برداشت . ولی مطابق روایات تورات و اسلام حضرت ابراهیم (ع) در اقدام اساسی خود، اعلام حرمت و قباحت قربان کردن انسان بود، که در آن زمان میان اقوام مختلف برای خدایان رواج داشته است. ابراهیم (ع) برای منسوخ کردن آن رسم ناروا، مطابق روایات تورات و اسلام به قوم خود گفت که خدا فرمان می‌دهد یگانه پسرش را برای خدا قربان کند و مدت سه روز آن موضوع را تکرار نمود. پس از آنکه احساسات پیروان خود را برای آن عمل برانگیخت روز سوم پسر خود (مطبق روایات تورات اسحاق و در روایات اسلام اسماعیل) را در جای معینی آماده قربان کردن نمود. در آن وقت گوسفندی از پشت سنگها نمایان گشت و از سوی خدا ندا رسید که خدا قربانی کردن انسان را دوست ندارد. و این دستور یعنی نارضائی خدا از قربان کردن انسان باعث شد که رفته رفته آن رسم متروک و منسوخ گردد، و بجای آن قربانی کردن حیوان معمول شود.

2- قربانی غیر خونی شامل آب، شیر، عسل، روغن‌های نباتی و حیوانی، شراب و آبجو بوده است.

3- هدیه و قربانی گیاهان شامل سبزیجات، میوه‌ها، دانه‌ها و گل‌ها بود.

اشکال قربانی:

قربانی، گاه از راه ریختن خون یا شراب یا ب یا نثار میوه و سبزی و گل است یا از راه سوزاندن آن ، یا از راه دفن آن.

سوزاندن قربانی در میان یهودیان قدیم و یونانیان و کنعانیان و هندوان معمول بود. شاید هدف از قربانی آن بوده است که بوی سوختگی و دود آن به مشام خدایان که مقر آنان آسمان پنداشته می‌شده برسد. دفن قربانی برای جلب نظر و تقرب به خدایان زیرزمینی بوده است که چنین رسمی در میان اکثر، مردم جهان باستان رواج داشته است که اندیشه دوزخ واقع در زیرزمین از این باور پیدائی یافته است.

آئین قربانی در ایران:

عقاید دینی ایرانیان در هزارة‌ پنجم قبل از میلاد، وجه مشابهت بسیاری با مردمان دیگر نقاط جهان داشت که پیش از تاریخی می‌زیستند. اطلاعات امروزی ما در بارة‌باورهای دینی مردمان یاد شده از یافته‌هایی حاصل می شود که از گورهای آنان به دست آمده است و آنان بر این اعتقاد بودند که آدمی پس از مرگ همچنان به زنگی به شکل و هیئتی دیگر ادامه می دهد. به همین سبب گور مردگان خویش را هم چون مصریان و بابلیان از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها و وسایل جنگی آکنده می‌ساختند.

آنان مردگان خود را در بلندیدها به خاک می‌سپردند و برای جلب نظر و عطوفت خدایان، قربانی‌های بسیار قدیم می داشتند و برای این منظور قربانگاه‌های با شکوهی بر پا داشته بودند که به آنها زیگورات گفته می‌شود که یکی از بزرگترین زیگورات‌‌های دوره پیش از آریایی در ایران در خوزستان (چغازنبیل) از زیر خاک بیرون آورده شده است که متعلق به قوم عیلام بوده است. (اعظم زاده رضا، 1384)

آئین قربانی در جامعه ما اکنون بر اساس دین اسلام و تحت تأثیر آن صورت می‌گیرد. در جامعه کنونی قربانی از شکل ریختن خون از نوع قربانی خونی شامل حیوانات از قبیل بز، گوسفند، گاو، شتر، قوچ و انواع پرندگان می باشد. در حال حاضر بزرگترین آئین قربانی در موسم حجم روز عید قربان صورت می‌گیرد و به تبع آن حجاج و دیگر افراد جامعه ما در این روز مراسم قربانی از نوع خونی، حیوانات بخصوص گوسفند و غیره را ذبح می‌کنند. و میان خود و دیگران تقسیم و پخش می کنند. علاوه بر آن ر مناسبت‌های مختلف ، عروسی‌ها ، ورود عروس به خانه داماد، بازگشت مسافر به خانه، خرید وسیله نقلیه یا ساختمان، بازدهی زیادی محصول کشاورزی، داشتن نذر، در اماکن مقدس ، یا ایام مذهبی ، و غیره ما شاهد انجام قربانی از سوی مردم در جامعه هستیم.

نتیجه‌گیری از این فصل:

تقدس در جوامع دینی و غیر دینی وجود دارد. با بررسی تاریخ اقوام پیشین و اکتشافات باستان شناسی مشخص شده که انسان از دیرباز گرایش به پرستش داشته و مخلوق بودن خود را درک کرده است. انسانها بدوی چون آگاهی از رمز و راز خلقت نداشتند، نیروی خلقت را در طبیعت جستجو می کردند، و حس می کردند آن نیروئی که مسلط بر آنهاست. در طبیعت نهفته است. همه مناظر طبیعت را دارای روح می دانستند و برخی از آنها را دارای آن نیرو می دانستند و به آن احترام قائل بودند و مقدس می‌‌دانستند. همین عامل باعث شده بود که برخی فضاها و حیوانات و اشیاء از نظر آنان مقدس به شمار آیند. در ادیان جدید نیز تقدس وجود دارد و آن مخصوص خداوند یکتاست. به طور کلی مقدس آن چیزی است که بر انسان تسلط ارد و از او برتر است. و می تواند برای انسان مفید یا مضر باشد و انسان با احترام و مقدس داشتن او و تقدیم هدایات و قربانی کردن و نذر و نذور سعی در جلب او دارد.

در تمام ادیان و مذاهب جهان جایگاههایی برای عبادت وجود دارد که آن جایگاهها برای مومنین مقدس بوده ، و حرمت آن واجب و هر گونه بی حرمتی مستوجب کیفر می باشد. پیروان ادیان و مذاهبی جهان، پیامبران و پیشوایان دین خود و محلهایش که آنها حضور داشته‌اند و محل دفن آنها را مکانهایی پاک و مقدس می شمارند، و ه رساله تعداد زیادی از مومنین برای زیارت و تبرک جستن به آن مکانها می روند.

در دین اسلام نیز همانند سایر ادیان مکانهایی برای عبادت وجود دارد که عبارتند مساجد کعبه که قبله مسلمانان می‌باشد. این مکانها از نظر تمام مسلمانان مقدس شمرده می‌شوند و حرمت آن به هر مسلمانی واجب شمرده می‌شود. حتی ورود غیرمسلمانان را به این مکانها حرام داشته و از ورد آنها جلوگیری می نمایند. در مذهب تشیع علاوه بر این مکانها، مزار پیامبر و امامان و امامزاده‌گان و بزرگان دین مقدس شمرده می شود. این اماکن مقدس از ارزش والائی نزد مردم شیعه مذهب برخوردارند. هر گونه بی‌حرمتی به آن اماکن باعث کیفر و آزرده خاطر شدن آنان می‌شود. شیعات در نقاط مختلف جهان به زیارت این اماکن مقدس می‌روند و نذرها و قربانیها در آن مکانها تقدیم می‌دارند و از آنها در زندگی برای رفع مشکلات و رسیدن به خواسته‌ها کمک می طلبند. به اعتقاد شیعیان به خاطر تقربی که ائمه و بزرگان دین نسبت به خداوند دارند. می‌توانند واسطه بین آنها و خداوند واقع شوند و حاجتشان را برآوره کنند. به همین خاطر شیعیان گرایش بیشتری نسبت به این اماکن از خود نشان می دهند و هدایا و تحفه‌هایی به مقابر امامان و امامزادگان تقدیم می‌دارند تا توجه آنان را به خود جلب کنند. زیارت قبور ائمه و توسل کردن و شفاعت جستن و استمداد از آنها در دین اسلام جایز شمرده شده حتی سفارش نیز شده است و اکثر علمای اسلام آنرا جایز می‌دانند. شرط این عمل این است که موجب شرک نشود و خود مقابر مرود پرستش واقع نشوند.


وب هاستینگ    انجمن لینوکس ایران     انجمن هاست ایران     انجمن سرورهای مجازی